پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آمدنت مانند بهارو همچون رنگین کمان بعد از بارانزیباستو ای کاشدر اوج این همه زیباییبه مهمانی من می آمدیمیان تمام لحظه هایمتکرار می شدیتا هر ثانیهدوست داشتنت رابا تپش های قلبماعتراف می کردممجید رفیع زاد...
اگر شب نبودتو را نمینوشتمو تنهایی ام رااعتراف ، نمیکردم...
کولی ها مثل قدیمی دارند که می گوید:کسی که زودتر اعتراف کند بازنده است.کسی که زودتر بگوید ″دوستت دارم″ بازنده است، زیرا طرف مقابل با شنیدن این حرف لبخند معناداری میزند و می فهمد که محبوب است و لذا از این پس رابطه را کنترل می کند.اگر خوش شانس باشید این دو کله در زیر نور شمع همزمان به زبان می آیند. و اگر خیلی خوش شانس باشید اصلاً نیازی به بیان آن نیست. و عملاً نشان داده می شود....
اولین بار که سلامت کردم ،یادم نیست...آخرین بار که نگاهت کردم، یادم نیست...من در همان لحظه ی اعتراف تو جا ماندم!!!من حتی ، زندگی کردن قبل از تو را، یادم نیست......
اعتراف به اشتباهات همچون جارویی است که کثیفی ها را جارو کرده و نمایی درخشان تر و شفاف تر باقی می گذارد. من با اعتراف کردن احساس قوی تری پیدا می کنم....
می خوام نامه ای برای خودم بنویسمشاید خودم به من اعتراف کنه چه مرگشه : من هرشب برای خودم نامه مینویسم ٬ولی خودم نمیگه من چه مرگشه ٬ میگه اون آدم قبلی کو ؟حتی دیگه من ٬ خودمو گم کرده . . .T.me/Parmicam...
از تمام دلتنگی ها و اشک هایم که بگذرم باید اعتراف کنم... مادرم که میخندد خوشبختم!!...
هیچ چیز غیر قابل تحمل تر از این نیست که مجبور باشی پیش خودت به اشتباهات خود اعتراف کنی....
خدای مناعتراف می کنمگاهی تو رابا همه بزرگیتمیان روزمرگی هایم,ترس هایم,و نامیدی هایمگم می کنم.بعد تودر انتهایی ترین لایه درونمتبلور می کنیهمه وجودم پر از تو می شوددیگر من, خودم نیستم.ترس و تاریکی و ناامیدی نیست.سیال می شومدر هستی.همراه تو می شومدر اقیانوسی که ابتدا و انتهایی ندارد....
اعتراف می کنم صبح ها معلمی بودمکه به دبستان می رفتمغروب ها کودکستانی که به خانه برمی گشت......
عزیزِ منحواس آدم هم از همان چندتا چیزی ستکه دست خودش نیست ، دست و پا دارد و بزرگترین بال های دنیا را ، هرجا که دلش بخواهد می رود .بخاطر همین معمولا نیستمخصوصا اگر پای آدمی مثل تو در میان باشداین ها را گفتم که بگویم ؛ ببخش اگر حتی بعضی وقت ها که تو را می بوسم حواسم نیست .نمی دانم چطور بگویم اماگاهی تو فکر می کنی دارم تو را می بوسماما اینطور نیستمن همه ی حواسم پیش بوی توست ...اعتراف میکنمگاهی می بوسمتکه مثل اولین انسانی ک...
تو در قلب منىآنجا که هر ثانیه صدایىدوست داشتنت را اعتراف مى کندآنقدر که تمام رگ هاى تنم مى دانندمنتو را زندگى مى کنم...
این اعترافاتِ خواب آلود و معمولی آخر شب ها را جدی بگیرید...همان حرف های دلی ای که آخرش به دوستت دارم های با صدای خسته و شب بخیر گفتن های بوسه دار منتهی می شود...آخر روانشناسان معتقدند که افراد در مکالماتِ آخر شب،به چیز هایی اعتراف می کنند که در حالت عادی هرگز به زبان نمی آورند!...
برای نوشتن از توجهانی باید دگرگون شودجمله ای از آن سوی ناممکن ها پیدا...که بدانی من برای نوشتن اسم تو تمام روزگارم را خط خطی خواهم کردو کوچه ی اطلسی ها آخرِ تمامِ اعتراف هاست...
از من کدبانو در نمی آید، این را در کمال پر رویی همه جا عنوان کرده ام به جرأت و اعتراف می کنم بدون اغراق!من همانی ام که سقف آشپزخانه را پر کرده از کنسرو های ترکانده، چون بلد نبوده پای اجاق بایستد و رفته دنبال دلخوشی هاش.من همانی ام که گاهی لحاف و بالشش را هنوز جمع نکرده، لیوان چای و بساط صبحانه اش هنوز پهن است و توی بازار شام خودساخته اش لم داده و دارد در کمال پررویی کتاب می خواند.من همانی ام که بوی غذای ته گرفته اش تمام محله را برداشته و او...
مرا حبس کنمیان انگشتان مخمل چشم هایت...این متهمبرای اعتراف به جنون آمده......
اعتراف می کنم،آن قدر خیره به دستانت بودم،!که چهره ات یادم نیست......
مدت ها فکر میکردم آدمهایی که اعتراف میکنن،وجدان اخلاق والایی دارن... وحالا متوجه میشوم که بعضی ها همون طور که استفراغ میکنن اعتراف میکنن.بالا میارن تا دوباره شروع کنن....
ڪجاےﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻧﺸﺎنہ ﮔﺮفتہ ﺍےڪہ ﺍﯾﻦ ﮔﻮنہبہ ضیافت عشقمےڪﺸﺎنے ﺍَﻡ ؟ﺑﺒﯿﻦ !ﺗﻤﺎﻡِ ﻧﻮﺷﺘﻨﻢﺟُﺴﺖ ﻭ ﺟﻮﯼِ بے ﭘﺮﻭﺍﯼﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎیے ست ڪہﺩﯾﻮﺍنہ ﻭﺍﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺭﺍاعتراف مے ڪنم️️️️...
اعتراف میکنم دوست دارمتیک جور خاص کمی عاشق تر از حوا کمی مجنون تر از لیلی کمی شیرین تر از فرهاد وابسته ات شدم ! آنچنان که ماه به آسمان ماهی به دریا و آدمی به نفس وابستگی دارد جانانه بگویمت ؛ عشق جان من “ می خواهمت ” و این خودش در عصر ما آغاز داستانی عاشقانه است...
پای دلدادگی ک به میان آمدبیخیال حرف و حدیث باشچه حدیثی بالاتراز برق چشمانشبه وقت اعترافِ تو!چه حرفی پاکتراز کلمات چیده شده درذهن عاشقتو لکنتِ زبانت برای گفتن تمامشان؟ ️️️...
بزرگترین اعتراف زندگیم این استڪیش و مات نگاهت شدم... ️...
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریمباید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالی ستبدجور از نبودنت شاکی ستهر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست......
آشتی کردن فقط اونجاش کههمه کار هایی ک بخاطر حرص دادنش انجام دادی رو با زبون خودت اعتراف میکنی.!.!.!...
در قلبِ کوچکم فرمانروایی میکنیبدونِ هیچ نائب السلطنه ای!کسی نمیداند...چه لذتی دارد بهترین پادشاهِ تاریخ را داشتناعتراف میکنم دوستت دارم...یک جورِ خاصکمی عاشقتر از حواکمی مجنون تر از لیلاکمی شیرینتر از فرهادوابسته ات شده امآنچنان که ماه به آسمانماهی به دریاو آدمی به نفس وابستگی داردجانانه بگویم عشق جانم، من میخواهتو این خواستنِ ما در این زمانهآغازِ داستانیست عاشقانه......
قبل از اینکه تو روببینم، .فقط یه اسم از عشق شنیده بودم، .من نمی دونستم... .کسی هست توی دنیا،انقدر فوق العاده و بی نظیر توی مهربونی... .نمی دونستم... .کسی هست که صداش از صدتا مُسکن قویتره،و .لَحنش با حال وهوای خوشِ شُمال نسبت داره، .نمی دونستم... .تورو اگرببینم،دلم برات میره ودیگه نمیبُره ازت، .و اونقدر نزدیک میشی به من که،چشمام نبینه چیزی رو دیگه، .من نمی دونستم،یه نفری توی جهان هست .توی دلبری، دلربا .عطر تنش محشرترین هوای...
دوست داشتنِ تو در من اینگونه است که، هروقت سعی کردهام فراموشت کنم بیشتر حواسم جمع تو شده، بیشتر عکسهایت را تماشا کردهام، بیشتر از همیشه اعتراف کردهام که هیچکس به اندازهی تو خوب نیست و بیشتر از همیشه برایت نوشتهام.من از عهدهی هر کاری که ارادهاش را کنم برمیآیم الا دوست نداشتنِ تو! الا ننوشتن از تو! الا سر کردن بدونِ تو!...
بارها در دادگاه تو اعتراف کردم که دوستت دارم عزیزآخر این چه محکمه ایست که که حکم حبس شدن در زندان تو را صادر نمی کند...
تو خوبی و این همه اعتراف هاست !️️️...
باید اعتراف کنم من نیز گاه به آسمان نگاه کرده ام!دزدانه!در چشم ستارگان! نه به تمامی شان!تنها به آنها که شبیه ترند به چشمان تو...