بیا دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری...
آه...... من تو را می خواهم... خسته ام از تلفن چت پیامک... من حضورت را می خواهم!!! لعنت به این دوری...
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی جز دوریات ای عشق، به قرآن خبری نیست
تو، غم انگیزترین دوریِ دورانِ منی...
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی جز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست
نگو شرط دوام دوری است باور کن همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد ...
چه دردی داره دوری تو ازم عشقم الهی هر چی عاشقه برسن به هم
برگرد دیگر طاقت دوری تو در من اندک شده دلتنگم به تو به من عادت شده زخم تو تو دلم چه خوب جامونده اسم تو
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد .
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتی بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری
دورم از تو اگرچه میدانی لحظههایم پر است از یادت دوری از من اگرچه میآیم بی.اجازه به خواب تو; اما...!
صد بار به من گفت که دوری کنم از تو عقلی که نمیخواست دلم را بفریبم!
مرا ببخش که با دوریت زنده ام هنوز...
قلب تو قلب منه دوری تو درد منه خوشی من بودن تو نبودنت مرگ منه
چه دردی بدتر از اینکه بخواهی رفتن او را... خودم صدبار جان کندم ولی رفتن صلاحش بود...
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد...