پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گوئیکه به تن دور و به دل با یارم...
جهانم تاریک است دور از چشمانِ سیاه تو متن:محمد پاک مهر...
دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم جویای توام، اگر نپرسی خبرم...
لذت وصل نداند مگر آن سوخته ایکه پس از دوری بسیار به یاری برسد...
تو دوری و تن دنیا گرفته بوی سکوت! چگونه زنده بمانم درون این برهوت؟...
انتظار دیدنتسخت آسان می کند دوری ات خدیجه عطایی...
تلخ ست قصه ی دوری چه کنم که جانی معصومه شریفی...
هر جراحت که دلم داشت به مرهم به شدداغ دوریست که جز وصل تو درمانش نیست...
گر چه با دوری ی ِ او زندگیم نیست، ولییاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز...
دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم...
جانم ز تو و مِهرِ تو لبریز شدهاز دوری تو دلم چو پاییز شده!...
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش...
دوری جانان بود از دوری جان تلختر درشمار زندگانی نیست ایام وداع...
لذت وَصل نداند مگر آن سوخته ایکه پس از دوریِ بسیار به یاری برسد...
مرغ دلم پر می کشد اندر هوای دیدنتآرام جان باز آ، که من مشتاق آن خندیدنت...
...همیشه که پای جاده وسط نیستببین!هیچ اتاقی جاده ندارداما تو دوریدور......
قلبم را به تو هدیه دادمدر یک روز بارانیچه گرفتم؟دوریجداییتنهایی...
من همان مجنونم،که غم دوری توعاقبت میکشدم......
دوری دوری !تویی که زیبایی می کنینه آن تکه سنگ، که ماهِ من است........
دل دیوونه چرا طاقت دوریشو ندارینبینم یه روز بخوای سوختنتو به روش بیاری......
دوری ات ، دوری یک شاه ز یک مملکت استغم دلتنگی شب های رضا خان ، سلام...
و شاید ما را در پسِاین دوری دیداریست......
با اینکه ازم دوری، اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبممیبینم سر جاتی..!...
آن طبیبی که مرا دیددرِگوشم گفت:دردِتو دوری یار استآن عادت کن ... ... ... . ... ....
بیا دنیا نمی ارزدبه این پرهیز و این دوری......
آه......من تو را می خواهم... خسته ام از تلفن چت پیامک... من حضورت را می خواهم!!!لعنت به این دوری......
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدیجز دوریات ای عشق، به قرآن خبری نیست...
تو، غم انگیزترین دوریِ دورانِ منی......
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدیجز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست...
نگو شرط دوام دوری است باور کن همین یک اشتباهاز آشنا بیگانه می سازد ......
چه دردی داره دوری تو ازم عشقمالهی هر چی عاشقه برسن به هم...
برگرد دیگر طاقت دوری تودر من اندک شده دلتنگم به توبه من عادت شده زخم توتو دلم چه خوب جامونده اسم تو...
خواستم از رنجش دوری بگویمیادم آمدعشق با آزارخویشاوندی دیرینه دارد ....
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتیبر درش قفل زدم تا که نیاید دگریمن و چشمان گره خورده به تقویم و زمانروز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری...
دورم از تواگرچه میدانیلحظههایم پر است از یادتدوری از مناگرچه میآیمبی.اجازه به خواب تو;اما...!...
صد بار به من گفت که دوری کنم از توعقلی که نمیخواست دلم را بفریبم!...
مرا ببخشکه با دوریتزنده ام هنوز......
قلب تو قلب منهدوری تو درد منهخوشی من بودن تونبودنت مرگ منه...
چه دردی بدتر از اینکهبخواهی رفتن او را...خودم صدبار جان کندمولی رفتن صلاحش بود......
عشق آن بغض عجیبی ستکه از دوری یارنیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد......