عشق یعنی کودتای چشمان تو در قلب من
عشق یعنی تو بخندی من از داشتنت عطشم ببشتر از لحظه اول بشود
برای عاشق شدن نباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت... برای عاشق شدن باید یک شخصیت عادی را متفاوت دوست داشت
دلم میخواد بیام پیشت.. بزارم سر روی دوشت بگم میمیرم از عشقت برم گم شم تو آغوشت.
من معنی عشق زا با تو فهمیدم
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تکبیت ناگه، مست و مدهوشت کند..!
چند خط روی پیشانی مادرم، دستخط خدا بود، با این مضمون، «این بنده ام پروردگار عشق است، قدر او را قدر من دان.» تازه آموختم، خدا مادران را خدای عشق می نامد
زن عشقی را که برای آن گریسته است هرگز فراموش نمی کند...
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
مست عشق تو ام جانا
نه اسمش عشقه، نه علاقه،نه حتی عادت... حماقت محضه دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست...
هر که در عشق سر از قله بر آرد هنر است همه تا دامنه کوه تحمل دارند
عشق هستتی که باش اما تو را قدیس نخواهم خواند از تو اسطوره نخواهم ساخت آخر تو را شبیه خود خودت دوست دارم!
تو خود فراتر از قدیس و اسطوره ای چه بخوانمت که عشق از همه مقدس تر است
“عشق” یعنی که خیابان به خیابان همه را رد کنی و ، ناگهان بر سر یک کوچه کمی مکث کنی…!
معجزه زندگی منی تو عشق جان
بین خودمون بمونه همه چیت یه طرف چشمات یه طرف دوستت دارم عشق خودم
من برای تو تو برای من ما برای هم چقدر قشنگ است این عشق من و تو ...
اردیبهشت کمی از بهشت است خنده های تو اما تمامش
چه دردی بدتر از اینکه بخواهی رفتن او را... خودم صدبار جان کندم ولی رفتن صلاحش بود...
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود! آه... به اصرار خودت
عشق چیست؟ جز آنکه زن همدمی باشد برای مرد، و مرد تکیه گاهی برای زن؟ یعنی فهم و اجرای این نیم خط آنقدر سخت است که همه تنهایند؟
باران غم پاییز است باران نم اشک چشمه ی پاییز است این سیل که میبینی روان است به هر سوی اشک غم عشق دل دیوانه ی پاییز است
عشق واقعی یعنی یه بغل محکم بعد از یه دعوای سخت