هوا خواه "توام" چو "تابستان" به گرمای "مُردادش"
حالِ من حولِ محور توست بیا موقع تحویل سال اَحْسَنِ الحالم کن..
گفت عشق را برایم معنا کن زیر لب آرام گفتم"چشمانت"
دستپاچه می شوم وقتی... نگاهم میکنی و همین عاشقانه ی ساده یعنی عشق...
اسم اش را هر چه دوست داری بگذار عشق دلتنگی اما من " دیوانه" توام
دوستت دارم و ای کاش به این جرمِ قشنگ تا ابد تبعید به آغوشِ تُ شوم...!
دلم دیگر با خودم راه نمی آید هر روز پرسه میزند در خیال تو...
کی میرسد... آن صُبح که من صدایِت بزنم تو بگویی جانا...
میان عاشق و معشوق جمله ای ست همیشه واجب "دوستت دارم"
نه فصل می خواهد نه باران من برای گرفتنِ دستانت منتظرِ هیچ اتفاقی نیستم....
من همان مجنونم، که غم دوری تو عاقبت میکشدم...
تا عشق " تویی" هیچ نخواهم از " دنیا "
تو یک نفر بودی تو با چه لشکری به تنهایی من هجوم آوردی چشمانت_دستانت_عطرتنت.....
شب بود و تاریک آمدم از " تو" رد شوم افتادم در چاله یِ "خیالت"
خنده هایت دلیلِ زنده ماندنِ من است! بگذار بچرخد چرخِ زندگی به همین رِوال...!
بهانه ام اگر تؤُ نباشی️ عشق از واژه های شعرم نمی چکد هرگز...!
آغوشت را می خواهم انگاراز هزاران قرص آرام بخش آرام بخش تر است
اینجا پُر از عطر نفس های تو شده من مانده ام چگونه به سرانجام برسد روزه های من وقتی که هر نفس عطر تو را دارد...