شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد که شادی و غم گیتی نمیکنند دوام...
برای ملتی که سردشان استباریدنِ برف، اصلا اتفاق رمانتیکی نیست...
نگران این نباش که زندگی ات زیر و رو شود ؛ از کجا معلوم زیرِ زندگی ات بهتر از رویش نباشد ؟...
معجزه این است که هرچه داشته هایت را بیشتر با دیگران سهیم شوی ، داراتر می شوی ......
اگر چیزی برای آفریدن ندارید،خود را باز بیافرینید !...
دچار عشقِ تو شدنناب ترین گرفتاریِ این زندگانیست...
ای کاش انسان ها همانقدر که از ارتفاع می ترسند ،کمی هم از پَستی هراس داشتند !...
شاید دلم رام شوداهلیِ یک خواب شود.شاید دلم، از سرِ عشقمختصر و ناب شود....
مینشینم با نبودت جمعه داری میکنم ......
غربت آن است که با جمعی و جانانت نیست ...
ای خوش آن کس که شبش تکیه به پهلوی کسی ست...
سخن این است که مابی تو نخواهیم حیات......
قیامتی است به دلاز نبودنتدر صبح......
دل به تو سجده می کندقبله اگر چه نیستی ...
عید نمیدهد فرح!بی نظر هلال تو......
صبح یعنی منِ دیوانه در آغوش تو بیدار شوم...
عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مگیر......
زیباترین لحظه ناب ؛لحظه خندیدن مادر است مادر بهمن ماهی من تولدت مبارک...
درد بی مادری ای کاش دوایی می داشت فاطمیه شده و اشک دمادم داری...
ورتر : برایم شعری بخوان که حالم خوب کند ؛شارلوت : در آغوشت میگیرم، این شعری است کهدوست دارم برایت بخوانم!...
آنقَدَر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شدکاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد تیر دیوانه شد ، مرداد هم از شهر رفتاز غمت ، شهریور بیچاره حلق آویز شد...