و شاید تو نمی دانی و...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار حسن سهرابی
- و شاید تو نمی دانی و...
و شاید تو نمیدانی...
و شاید تو نمیدانی که دلتنگم
اسیرِ دامِ تقدیر و نیرنگم
دلآزرده ز روزهای بیرنگم
و شاید تو نمیدانی که بیتابم
چو صحراهای خشک و تشنهی آبم
اسیرِ مه، چو ماهی زیر مهتابم
نمیدانم، نمیبینی که بیرنگم
گرفته زخمها بر قلب و بر چنگم
شکسته چون غباری در دلِ سنگم
نمیدانم، نمیبینی که گریانم
شکسته بغضوار از اشک چشمانم
هراسان از نگاهِ سردِ عصیانم
نمیدانم...
که میدانی؟...
که میدانم، نمیدانی...
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر بیانگر دلتنگی عمیق شاعر برای کسی است که از حال او بیخبر است. شاعر از بی رنگی روزگار، اسارت تقدیر، و رنجهای درونیاش میگوید و با حسرت از عدم توجه مخاطب به حال و روز خرابش شکایت میکند. عدم قطعیت در دانستن یا ندانستن مخاطب، بر شدت ناامیدی و تنهایی شاعر میافزاید.