فراموش می شوی گویی که...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

• «فراموش می‌شوی، گویی که هرگز نبوده‌ای.» •
— محمود درویش

چقدر ساده رفتی . . .
چقدر راحت شدم برایت یک خاطره‌ی محو در غبارِ روزهای شلوغ. نه صدایی، نه پیامی، نه حتی نگاهی از دور. انگار نه انگار روزی جانِ هم بودیم.
باورم نمی‌شود این‌همه زود، این‌همه بی‌صدا، از ذهن و دلَت پاک شدم. من هنوز گاهی بی‌اختیار اسمت را زمزمه می‌کنم،
هنوز شب‌ها در آغوش خیال، جای خالی‌ات را بغل می‌کنم.
اما تو ...
تو انگار از اول هم نیامده بودی که حالا بخواهی بمانی.
این درد، نه از رفتن توست، از فراموش شدنم در توست.
از اینکه دلم برای کسی تنگ می‌شود که دیگر حتی یادش نمی‌آید دلی هم برایش می‌تپید.
من به نبودنت شاید عادت کنم ، مثل آدمی که با زخم کنار می‌آید، نه اینکه درمان شود. اما چیزی که آزارم می‌دهد، این نیست که نیستی ؛ این است که انگار هرگز نبوده‌ام. انگار تمام آن لحظه‌ها، آن حرف‌ها، آن دلدادگی‌ها فقط برای من اتفاق افتاده بودند، و تو از همان اول ، راهِ فراموشی را بهتر از من بلد بودی !

ثریا مهبودی
ZibaMatn.IR
نویسنده | عاشقانه نویس
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

متن، رنج فراموش شدن توسط معشوق را بیان می‌کند. گوینده با وجود خاطرات و احساسات عمیق، برای معشوق خاطره‌ای محو شده است. درد اصلی نه از نبودن، بلکه از انگار هرگز نبودنِ خود در ذهن معشوق است؛ اینکه تمام عشق و لحظات مشترک تنها برای گوینده حقیقت داشته‌اند و معشوق به راحتی او را فراموش کرده است.

ارسال متن