باد می آید ز دور و...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- باد می آید ز دور و...
باد میآید ز دور و بوی خاکستر مراست
خاکِ خاموشی، گواهِ سوختنهایم چراست؟
آسمان از گریههای نیمهشب لبریز شد
ابر هم، همراز این بغضِ پیاپی، بیصداست
هر که رفت از کوچهام، ردّی ز خود جا نگذاشت
خانهام پر بود، اما سهم من تنها خداست
در تماشای غروب افتادهام، بیهیچ رنگ
رنگ اگر ماندهست، نقشِ رفتنِ بیادعاست
پرده را بادِ جدایی پاره پاره کرد و رفت
نور هم با این دل تاریک، بیگانهنماست
دست بردم سوی شب، شاید چراغی برکَشم
شب خودش آویخته بر پنجرهها، بیدستاست
خواب دیدم، رود بودم، سخت در آغوشِ سنگ
موج اگر آرام شد، تقدیرِ آب است آنچه راست
بر تنم پیراهنی از سایه دوخته زمان
دوختم لب را، که هر حرفی در این دنیا جفاست
گرچه شعرم شعلهور بود از دل بیطاقتم
شعله هم خاموش میگردد اگر آتش، هواست
ماندهام در جادهای بینقطه، بیمنزل، بدون
هر کسی آمد، نپرسید این دلِ خسته کجاست؟