درگیر چشم های تو بودم که...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

درگیر چشم‌های تو بودم
که بارانی شد
و ماه از پلک‌هایت افتاد
در فنجان قهوه‌ی من
که دیگر تلخ نبود
پرنده‌ای از ابروهایت پرید
و روی شانه‌ام نشست
با صدایی شبیه خواب
و من
در امتداد باران
به عقب می‌رفتم
تا به لحظه‌ای برسم
که هنوز نگاه نکرده بودی

احمد کمائی
ZibaMatn.IR
از من
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

عاشق درگیر چشمان معشوق است، چشمانش بارانی و زیباست. نگاه معشوق آنقدر شیرین است که قهوه تلخ را شیرین می‌کند. حضور معشوق آرامش‌بخش است و عاشق آرزو دارد به لحظه‌ای قبل از شروع این عشق بازگردد، گویی می‌ترسد این افسون به پایان برسد.

ارسال متن