100 متن کوتاه نرگس صرافیان ۱۴۰۳ جدید 2025

باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
گم نشو،دور نشو،
بی تو جهانم خالیست
بی تودنیای من از درد، به هم می پیچد
بی توسهم من از این حادثه،
بی اقبالیست!

مرا ببین که ایستاده ام
پس از تمام رنج ها ،
چونان جوانه در بهار ...
مرا ببین هنوز هم جسور
مرا ببین هنوز ، برقرار ..

جمعه ها ؛
باید که فارغ شد از این شهرِ شلوغ
دور شد از قیل و قال ...
جمعه یعنی حالِ خوش ؛
جمعه یعنی ؛ بیخیال ... !

زندگیِ عزیز ؛
امروز هم ، برایِ گرفتنِ حالِ ما ،
زورِ خودت را بزن ،
مهم نیست ...
ما به خودمان قول داده ایم حالمان خوب باشد !

بیشه ای که گوسفندانش به هم رحم نمی کنند ،
تفرجگاهِ لاشخورهاست ... ملتِ نادان ، "دشمن" نمی خواهد ... !

تو بدون من مرا کم داری
من ولی بی تو جهانم خالیست

پنجشنبه ها اگر دلت گرفت
خودت را بردار و
بزن به قلب جاده!
نفسی عمیق بکش
بیخیال تمام دغدغه ها..
پنجشنبه ها
یک دل خوش میخواهد
و یک لیوان چای داغ
همین!

‌

جنبه محبت نداریم
ظرفیتمان که تکمیل شد
غرورمان سرریزمیشود
و سِیل بی تفاوتیمان
افرادمهربان راغرق میکند!
آرام که گرفتیم
هاج و واج دنبال محبت میگردیم
آدمهای عجیبی هستیم!

حوالی اردیبهشت
بوی بهشت می آید
عطرشکوفه ها و خاک باران خورده
هوش از سر رهگذران شهر پرانده...
بهار شوخی بردار نیست
همه را عاشق می کند...

تکه ای از روحم خیلی درد می کند !
آنجایش که ؛
پر بود از شیطنت های دخترانه...
دلم برای خودم تنگ شده...
من خیلی وقت است بچگی نکرده ام

دلم سفر میخواهد
با حالی که خوش باشد
لب هایی که بخندد
دلی که آرام باشد
شب
موسیقی
تو
و جاده ای که هیچ پایانی نداشته باشد

خدایا اجازه!
می شود به کودکی ام برگردم ؟!
من از دنیایِ نفس گیرِ آدم بزرگ ها ، خسته ام ،
این روزها دلم بدجور هوایِ کودکی ام را کرده ...
بدجور ...

من نباشم چه کسی
جای مرا می گیرد؟
گاهی از تلخی این فکر
به هم می ریزم...

کاش میشد...
تمام آدم های غمگین و تنهای جهان را در آغوش کشید،برایشان چای ریخت،کنارشان نشست و با چند کلام ساده
به لحظاتشان رنگ آرامش پاشید
و حالشان را خوب کرد

دلم سفر می خواهد
با حالی که خوش باشد...
لب هایی که بخندد...
دلی که آرام باشد...
شب...موسیقی...تو...
و جاده ای؛ که هیچ پایانی نداشته باشد!!!

بهارِ عزیز !
زودتربیا ...
مامدتهاست که درزمستان گیر کرده ایم
ولبهایمان ازقحطیِ لبخند
ترک برداشته !

هرچند مرده‌ایم و راه می‌رویم، بی‌واژه‌ایم و حرف می‌زنیم...
اما به آدم‌های بیرونِ این مهِ غلیظ و به چشم‌های نگران بگویید؛ نگرانِ ما نباشند، خوبیم...

کسی که از من گذشت
می خواهد با یک نفر ادامه دهد
یا با صد نفر!!!
چیزی که او را مهم می کرد

علاقه و تعهدش ب من بود!
بدونن این ها
همه را ببه یک چشم می بینم...!

سهم من از بهشت
حلالِ هرآنکه خواست
من از تمامِ جان و جهان و
زمین و عشق ؛
کُنجی میانِ بازویِ جانانم آرزوست ...