سه شنبه , ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
پاییز برایم تپشِ خاطره هاست؛هر رنگِ قشنگش، جهشِ مهر و وفاست؛دنیای دلم، حسّ غریبی دارد؛انگار در این فصل، دل از غصّه رهاست!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس) 🍁🍂...
🍂🍁🍂صفا دارد گلی، پُرحسّ و خوشبو؛که می روید به یکرنگی، زِ هر سو!زمین می افتد آخر، برگِ پاییز؛زِ بس رنگی شده، سرتاسرِ او!زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)🍁پاییزانه🍁🍂🍁🍂...
همین مهری، که دل را برده از دست،به سانِ برگِ پاییزی که زردست،نهانِ دفترِ دل، پاره کرده ست؛قسم بر محوِ احساسات خورده ست!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
شد کارِ دل از، هجرِ رخت، خوردنِ غم؛از این همه غم، سروِ قدم هم، شده خم؛گردیده خزان، حسّ نهان از غمِ مهر؛مهری به دلم بازبدم؛ ماهرخم!زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس) 🍁 پاییزانه🍂...
🍂🍁🍂میانِ برگ، برگ مهربانی،نوشتم حسّ دل؛ تا تو، بخوانی؛نوشتم که دلم، فصل انار است؛تو پاییزی؛ که آن را، می تکانی!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)🍁پاییزانه ها🍂🍁🍂...
شکوه عشق در چشمت عیان استسرور مهر در حسّت نهان استتو را نور است و زیبایی ست ماوادرونت آیه ی دل نغمه خوان است زهرا حکیمی بافقی الف احساس🌿❤️🌿...
درونم شعله ی دل شد فروزان؛پس از آن این چنین حس کردم آسان:در احساس دل پروانه ای ام،تو را من دوست دارم با تب جان!زهرا حکیمی بافقی الف احساس🌿❤️🌿...
آری اگر غم نبود، تنهاترین بود دل!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
✍ تو هیچ وقت نبودی...وقتی نرم نرمک، به کوچه باغ احساسم سرک می کشی؛و می گویی:«هستی؟»هستی ام زیر و رو می شود؛ دریای درونم آشوب می گردد؛ طوفان می دمد، در بند، بندِ وجودم؛امّا، چو بازمی نگرم، می بینم تو نیستی؛و فقط،سایه ی توست؛ که وهم انداخته به هوشِ احساسم:بودنت را!تو هیچ وقت نبودی؛ حتّی در دلِ شب هایی که: تا قلبِ سپیده،به مِهرِ دیدارت،ستاره شمردم!حتّی در شبی که گفتی: برمی گردی؛ و من بی تابانه نشستم؛ خواب...
گشته ام آتش نشین از رفتنت؛می ترسم تاخیر کند قطارِ آمدنت،پیوسته ی ریل های احساسم را؛و جز ریزشِ ریه هایی از دود،هیچ نماند از رگه های هستی ام برجای؛بازآی!زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
ترسِ توست:فراموش کنی خودت را؛ترسِ من:فراموش کنم تو را!زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
ثانیه هایم بی تابانه می خواهندت؛ تو که نمی دانی؛و من،بعد از این،از سکوت سرشار خواهم گشت!زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
سرشارم از شمیمِ خواستنت!زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
تو هیچ وقت نبودی؛حتّی در دلِ آن شب ها،که تا قلبِ سپیده،به مِهرِ دیدارت،ستاره شمردم!زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
بگو تا چند دریای دیگرتلاطمِ درونمباید طوفانی باشد؟بگو تا چند موج دیگرباید اوج بگیردسرکوبیِ ساحلِ احساسم؟بگو تا چند؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
چقدر قلب شوددگرگونیِ دلِ من؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
چقدر مات شود شطرنجِ دلمشاهِ رُخت را؟تا کی ماهی قلبمدر شطّ رنج شناور باشد؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
چقدر محو شوم هر روزدر تکراری های دل؟چقدر محو شوم هر روزدر مات های آیینه ی احساسم؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
چرا عطش می گذارددلم رادر انتطاری مات؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
چرا نمی شود تمامسرایشِ احساس؟چرا واژه نمی رساندنارساییِ دلم را؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
چقدر بی تاب باشدتابشِ شیدِ درونم؟چقدر بی تابانه تلالو بزندخورشیدِ دلِ پرخونم؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
چقدر بنویسماز عشقی که پرکرده استگل دشتِ وجودم را؟چقدر واژه شود دلِ مندردهای نهانش را؟چقدر احساس بکارمتا محبّت بر دهد؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
تا خدا هست میان دلمان/فارغیم از غم آب و غم نان/زیرِ بارِ نگهِ شب نرویم /واژه سازِ تبِ ظلمت نشویم/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
در احساسم نهفته هُرمِ مِهری/که می سوزاند اندامِ نهان را/زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
از غصّه ها آزرده ام؛از گریه ها پژمرده ام؛از دستِ غم بر گُرده ام،صد زخمِ کاری خورده ام؛امّا هنوز احساس را،دستِ جفا نسپرده ام!شاعر: زهرا حکیمی بافقی (کوتاه سروده ها)...
درکم کن و، ترکم نکن؛ یار/تر کم نشد چشمم برایت/بنگر چه سان با جان نشسته/سرتاسرِ حسّم به پایت/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (بندی از یک چهارپاره)...
بکش دست از سرم یارا؛ بکش یا بر سرم دستیلبالب کن مرا از باده یا خالی کن از مستینوازش کن مرا با مِهر؛ یا... درگیرِ غم ها کنهر آن گونه، که می خواهی، تو با حسّ دلم تا کندلم رقصد به هر سازی، که می سازی برای منفقط باش و، نِما سایه، صفا را بر سرای منشاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک مثنوی),.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*...
گرمای نفَس، خفته در احساسِ ترِ توست/گرمایشِ جان از گُلِ قند و، شکرِ توست/از عاطفه ی پُرتبِ «تو»، من چه بگویم/در سنبله جای تپشِ شهرِورِ توست/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
شهریورِ شورشگرِ احساسِ تو دریاست/پیوسته پُر از، صد تپشِ خاطره افزاست/نارنجیِ رویای دلت، جنسِ گُلِ هور/خورشیدصفت، نقش گرفته ست و چه زیباست/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
امردادی:می شود گفت، با صفای جانهر کجا، از سرور، بنیادی ست؟می شود با هوای دل، حس کردسینه سرشارِ آبِ آزادی ست؟کاش می شد؛ نمی شود؛ امّاوقتی احساسِ جانِ شورش زامملو است از، سرایشِ غم هابی قرار از، جفای بیدادی ستظلمِ بی حد، تمامِ دنیا راکرده تاراج و رفته از هر جاالتهابی که می سروده، ازحسّ نابی که محوِ فریادی ستاز رگِ خوابِ چشمه ی رویارفته نابِ جنونِ ناپیداخوابِ شیرینِ عاطفه، هر دمدر پیِ پلک های فرهادی سترفته...
حسّ مردادِ عطش:جوششِ موجِ تپش، تکرار شدحسّ مردادِ عطش، تبدار شددخترِ احساسِ رویای دلماز ازل، با مِهرِ تو، بیدار شدمن به دنیا آمدم؛ تا بشنومگرمیِ مهری که با دل، یار شدهُرمِ سینه، آتشی شد پُرشرارسوزشِ نبضِ دلم، بسیار شدلحظه های گرمِ احساساتِ منداغ تر، از بوسه های یار شددر انارستانِ داغ بوسه هاسینه از سرخی، چنان گلنار شدمن چرا بیهوده می گویم سخنوقتی آمالم به روی دار شد؟حیف؛ کآن داغی که گفتم، نیست باسی...
من به دنیا آمدم؛ تا بشنوم/گرمیِ مهری که با دل، یار شد/زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)...
لحظه های گرمِ احساساتِ من/داغ تر، از بوسه های یار شد/در انارستانِ داغ بوسه ها/سینه از سرخی، چنان گلنار شد/زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)...
وقتی از دل می نوشت این سرنوشت/نقطه ی دل، خارج از پرگار شد/زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)...
آرزو بود آن چه از دل گفته ام/حسّ غم، در سینه ام، انبار شد/آرزو مانده، به قلبم؛ تا که دوست/بشنود حرفِ دلی که: خوار شد/زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)...
در قمارِ زندگانی شد خُمار/چشمِ احساسی که در ره، تار شد...زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)...
آرزو مانده به قلبم تا که دوست/بشنود حرفِ دلی که: خوار شد/خارِ غم در پای قلبم می رود/هرکجا پا می نهم پُرخار شد/زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)...
می شود گفت، با صفای جان/هر کجا، از سرور، بنیادی ست؟/می شود با هوای دل، حس کرد،سینه سرشارِ آبِ آزادی ست؟/کاش می شد؛ نمی شود؛ امّا،/ وقتی احساسِ جانِ شورش زا/مملو است از، سرایشِ غم ها؛/ بی قرار از، جفای بیدادی ست/شاعر: زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل....
ظلمِ بی حد، تمامِ دنیا را،/ کرده تاراج و رفته از هر جا/التهابی که می سروده، از،/ حسّ نابی که محوِ فریادی ست/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
از رگِ خوابِ چشمه ی رویا،/ رفته نابِ جنونِ ناپیدا/خوابِ شیرینِ عاطفه، هر دم،/ در پیِ پلک های فرهادی ست/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
رفته از خاطرِ نهان، شادی؛/ نیست در پیکرِ جهان، شادی/نیست در جامِ آسمان، شادی؛/ گرچه رقصِ بهار و خردادی ست/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
رفته آری، چو شورشِ آتش/ از دلِ خاکِ سینه ی سرکش/آبِ احساسِ آرزو؛ بی شک/ خانه ی دل، چو نقشِ بر بادی ست/زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
شورِ رویای این زنِ تنها/ کاش چونان شقایقی زیبا/سرخ می ماند و با تبی گیرا/ می سرود از، دلی که مردادی ست/زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
دفترِ خاطره، کنون دارد/می نویسد: دلم جنون دارد/دخترِ عاطفه، اَمردادی ست/پس چرا مرده در غمِ شادی ست؟شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
شده، محصورِ دستِ غم، فضای دشت های باز؛هزارآوای احساسم، گرفتارِ هزاران باز!از آن روزی، که «تو»، رفتی، از این خانه، به یک باره،به رویم بسته شد شادی؛ ولی درهای غصّه، باز!زهرا حکیمی بافقی، برشی از غزل ۱۶۴، کتاب نوای احساس.«باز»: آرایه ی جناس تام....
به گوشه، گوشه ی جانم، شکفته، بوته های بغض؛درونِ دشتِ دل گشته ست، صدها غنچه ی غم، باز!شُکوهِ شِکوه های دل، زدوده، کوهِ صبرم را؛شکیبا می شود قلبم؛ اگر باشی کنارم باز!زهرا حکیمی بافقی، برشی از غزل ۱۶۴، کتاب نوای احساس.«باز»: آرایه ی جناس تام....
نشو راضی که باز افتم، من از آغوشِ پُرمهرت؛بیا بگشا به روی دل، دوباره، دست های باز!در آغوشت، مرا بِفشار با، احساسِ نابِ خویش؛بکن، مجنون تر این، لیلای شیدا گشته و، دلباز!زهرا حکیمی بافقی، غزل ۱۶۴، کتاب نوای احساس....
دشتِ احساسِ مرا، پر کرده بوی خاطراتت؛شورِ قلبم می تپد در، آرزوی خاطراتت!شک نکن، هستی دمادم، در میانِ باغِ جانم؛بس شمیمِ مهر دارد، جامِ بوی خاطراتت!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس....
جستجو کردم تو را، با شورشِ همواره ی جان؛شد نهان، همرنگِ بحر از، جستجوی خاطراتت!هر زمان، شورِ دلم، مهرِ تو را می جوید از نو،پای دل، پیوسته می گردد، به سوی خاطراتت!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس....
سرخ می گردد دلم، از شادیِ بودن، کنارت؛آبیِ احساس دارد، رنگ و روی خاطراتت!دل طراوت می سِتاند، از صفای حُسنِ قلبت؛آب می نوشد وجودم، از سبوی خاطراتت!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل سرخابی، کتاب آوای احساس...