پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سالها آشفته گشتم به دنبال خود به دنبال حقیقت وجودم در تلاش آزاد کردن شاپرک وجودم که سراسیمه دنبال آزادی بودی آمدن تو به پایان رسیدن تمام آشفتگی ها بود …. هزارن شاپرک در چشم های تو آزاد شد ……...
گاهی باید:سوار بر قایقِ شکسته ی آرزوها،مرزهای بیکرانِ بودن را،با دستانی شکسته پارو زد؛و شاپرک زیبای امید را،از سرای سینه،پرواز نداد!زهرا حکیمی بافقی،کتاب صدای پای احساس،ص۵۷....
تب عشق،و تابش آفتاب نیمروز،چونان آتشی می افروزد بر گونه هایت،که شاپرک را تاب نشستن بر آن نیست....مهدی بابایی ( سوشیانت )...
شعرهایم بوی دلتنگی گرفتندگیسوانم در باد.وخود شانه برشانه نسیم نه دلسرد از زمانه ی پردرد وآه م، ونه آنچنان دلخوش ،در این زمانه ی سرد ودلگیر که بال پروانه هارا میبندندومن محکومم به شکستن شاخه ها ومجبور به شنیدن صدای گریه ی پرندگان وشاپرک ها ...دراین ویرانه سرای دل اندود و اشک الود تنها چیزی که دلخوشم می کند فانوس امیدی ست که از دور نما سوسو می کند .[نسرین حسینی]...
عشق مانند همان شاپرکی که پی عطر تنت ترک گلستان کرده...ارس آرامی...
خودم را از همه دریغ میکنم پیراهن گُل گلیه تابستانیم را میپوشمپنجره را باز میکنم ، به بوته های خار لبخندی پیشکش میکنم ، که خجالت میکشند و گل میدهند چراغ هارا خاموش میکنم ، پرده هارا کنار میکشم خورشید را به خانه دعوت میکنم ...آفتاب دستو دلباز تر از همیشه ، خودش را فقط وقف تابیدن به اتاقم میکند شاپرک ها دستانم را میگیرند و پرنده ها روی شانه ام می نشینند، آواز میخوانیمُ اشتیاقمان را فریاد میکنیم ، ناگهان باد میوزدُ مهمانِ ناخوانده ی محف...
✍می گویند از اردیبهشت بوی بهشت می آید، من نشانی اش را یافتم 👌در همین نزدیکی... ، همینجایی که صدای کوبه دارکوبها مستانه شنیده می شود ، علفها هم موزون می رقصند و گرگها در پی شاپرکها کمین می کنند... راست گفته اند اردیبهشت را باید جرعه جرعه سرکشید🌸 فهیمه علیمردانی...
«عشق» این برترین واژه ی مقدس بودکه تنپوش ابریشم خاکستریکرم های باغمان را به زیباترینبال های رنگین یک شاپرک آراست ودر نیستی خالق هستی شد......
شاید باورت نشود گاهی از شدت دلتنگیراضی به هرچه بودن میشوم به جز خودم!مثلاً همین امروز آرزو می کردمشاپرک گرفتاردر تار عنکبوت گوشه ی اتاقت باشمهمان قدر نزدیکهمان قدر بیچاره......
پروانه ها ابتدای آفرینش انداینو قلبم می گه.تو که می خندی، هزار هزار شاپرک خندون رها میشن تو چشام. بوی رازقی موهات رو میدن. بوی دشت هویج. کوه دماوند. جزیره ی قشم. جنگل های ساکت چمستان.....تو که راه می ری، هزار هزار شاپرک از طره ی موهات روون میشن تو احساسم. با طعم گسِ خرمالوهای باغِ بابا سالار. دمِ غروب، زرد و نارنجی خورشید.اما تو دیگه نیستی...سی و پنج روزه که سرزمینی از خوشبختی ، قصد هجرت از دلم رو داره.فراموش کردن نبودن تو، سخت ترین ک...
احساسسنگ خارا نیستکه همین طور بماند وبماند و بماند... احساس مثل شاپرکمثل عطرمی پرد!درست توی همان روزهایی که دوستت دارمدوستم داشته باش!...
خطوطِ دستانت تداومِ بی انتهایِ زندگی آنگاه که همچون شاپرکی ظریف بر تزلزلِ دستانم انگشت میسایی استواریِ زندگانی موهبتی چکیده از نازکایِ پریواره یِ پرهایِ توتیغِ عشق است دست هایت رگانم را لمس کن ......
نوشوایواردم واگرده ها باهارقوران خانیهنرفت/دوباره برمی گردد همین بهار/شاپرک...