متن زهرا حکیمی بافقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زهرا حکیمی بافقی
به نامِ نامیِ پروردگاری/
که داد احوالمان را هوشیاری/
به احساسِ نهان، دلداری آموخت/
و دل را داد، نبضِ دل مداری/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
هماره، بوده «ایرانی» ستوده/
هنر، «ایرانیان» را هست و بوده/
در آن وقتی؛ که دنیا بی هنر بود/
فقط، «ایران» هنرمندی نموده/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
دلم، نازک تر از: مینای کاشی؛
هوایت می کنم وقتی نباشی؛
تو می دانی که حالم با تو خوب ست؛
بپا حسّ مرا از هم نپاشی!
زهرا حکیمی بافقی
(الف احساس)
رسیدی، تا غروبی حس برانگیز،
شبِ یلدای گیسو گسترش یافت!
در آغوشم پریشان کرده ای زلف؛
چه ناز ابریشمِ مو گسترش یافت!
شاعر زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب آوای احساس.
به حریمِ لبِ احساس رسد سینه ی ما؛
آن زمانی که نگاهت دلِ ما را ببرد!
روشن از مِهرِ وفا می کُند او، شام دل و،
این انارِ دلِ ما، تا شبِ یلدا ببرد!
زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس.
شبِ یلدای زلفم، شانه کردی؛
به چشمانم نگه، مستانه کردی؛
زمانی که: دلت، لبریزِ من شد،
انارِ دل، برایم، دانه کردی؛
به لبهایم نهادی، مُهرِ لب را؛
شرابِ بوسه را، پیمانه کردی؛
زدی فال از کتابِ حافظ و باز،
مرا از نو صدا جانانه کردی؛
تمامِ حسّ قلبِ عاشقت را،...
شبِ یلدای زلفت، شانه کردم؛
به چشمانت نگه، مستانه کردم؛
زمانی که: دلم لبریزِ «تو» شد،
انارِ دل، برایت دانه کردم؛
به لب هایت نهادم، مُهرِ لب را؛
شرابِ بوسه را، پیمانه کردم؛
زدم فال از کتابِ حافظ و باز،
تو را از نو صدا جانانه کردم؛
تمامِ حسّ قلبِ...
شبِ یلدا رسید و باز، بی تو،
تمامِ چشمِ احساسم، به در شد؛
سفر کردم، برای دیدنِ تو؛
ولی حسرت، نصیبم زان سفر شد؛
چرا که: رفته بودی، از شبِ عشق؛
همه یلدای من، آن شب، هدر شد!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
(کتاب ترنم احساس)
عقیقِ یلداییِ لبهایت،
از گلِ خورشید می سراید،
و آفتاب را،
در فورانِ آتش،
به شرار و شعله وری می خواند…
زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنم احساس)
«تو» باشی و امواجِ نگاهت؛ ای کاش!
«من» باشم و حسّم به پناهت؛ ای کاش!
وقتی که به پایان، برسد، یلدامان،
«دل» باشد و خورشیدِ پگاهت؛ ای کاش!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🍇🍉🍎🍒🍓🍊🍅
خُمخانه وُ هم، سبوی جان را عشق ست؛
احساسِ تب و، هلوی جان را عشق ست؛
شورِ شررِ بوسه دلم می خواهد؛
یلدای لب و، لبوی جان را عشق ست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
(الف احساس)
🍅🍊🍅
دیوانِ تپش دارد، دنیای صفا؛
امواجِ عطش دارد، دریای رها؛
وقتی که شکوفا شد، احساسِ نفَس،
رویای غزل دارد، یلدای وفا!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🍇🍉🍎🍒🍓🍊🍅
یلدا و شبِ چلّه ی ایرانیِ ما؛
پیدا شدنِ شورِ زمستانیِ ما؛
در محفلِ مِهرِ خانواده، برپاست،
احساس و غزل، با حافظ خوانیِ ما!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
* شورِ زمستانی: انقلاب زمستانی
🍇🍉🍎🍒🍓🍊🍅
از راه رسیدَست، شبِ مِهر و وفا؛
دنیا شده از: رویشِ آن، غرقِ صفا؛
بیواسطه روشن از: شکوهِ رویاست،
احساسِ نهانِ شامِ یلداییِ ما!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🍇🍉🍎🍒🍓🍊🍅
راهِ دلِ خود بگیر و رَه نامه بخوان؛
از صورتِ ماهِ خویش، مَه نامه بخوان؛
یلدا شده احساس بگیر از: تبِ جان؛
با بیژن و با منیژه شَهنامه بخوان!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🍇🍉🍎🍒🍓🍊🍅
گلم! نقشِ دلِ پیراهنم باش!
مثالِ گل حریری بر تنم باش!
ببر من را به قلبِ باغِ احساس؛
به فکرِ دم به دم، بوسیدنم باش!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
دلم تنگه مثال کوچه ی شب؛
که در آن نیست، یک دم لغزشِ لب؛
تبِ تنهایی و، حسٌ غریبی،
شده، شورشگر حالِ من اغلب!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
دلم راز مگوی تازه دارد؛
به تو، احساسِ بی اندازه دارد؛
به هم ریزد، اگر رویای قلبت،
نخور غم؛ شهر دل صد سازه دارد!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
در آغوشت بیارامم چه زیباست!
برایم ناکجایش قدّ رویاست!
در آن شورش ترین احساسِ نابی،
برای باورِ قلبم مهیاست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
تپشهای جنون را می شمارم؛
عطشناکیِ دل را می نگارم؛
برای بودنت در لحظه ی حس،
دلم را دست قلبت می سپارم!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
گلِ پیراهنت را دوست دارم؛
لب و، عطر تنت را دوست دارم؛
در اوج لحظه های گرم احساس،
تب بوسیدنت را دوست دارم!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
حریرِ دامنت را دوست دارم؛
گلستان تنت را دوست دارم؛
میانِ باغِ رویاییِ احساس،
ترنّم کردنت را دوست دارم!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)