پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
داوی زوڵفتبە داوی زوڵف و شمشێری ئەبرووتگرفتارە دڵی سەد عاشقی دڵجووتنیگاھی چاوی شینی نیمەخابتھەزاران وەک منی خستۆتە تابووت ∞ برگردان فارسی:در دام زلف و ابروی همچون شمشیرتدل صدها عاشق دلداده گرفتار استناز نگاه چشمان مست آبی رنگتهزاران نفر همچون من را در تابوت گذاشته(کشته) سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
▪︎خەیاڵ:خەیاڵەکانت ئەوندە باڵا کردونە کە ڕۆژێ چەن جار دێنە سەر دانم، باران هەتا شەو دەبارێ و بەدوایی -با- دایکی پیرم هەموو بەیانیکۆلانە خوولینەکەمان گزک ئەدابەڵکەم کە بیت و سەرێکم لێ بدەی و ئەم زامە کۆنە لەژێر چاومدا لابدەی و بیفڕێنی.دڵم، شیشەیکی ناسکه بەڵام دڵگیریەکانم و دڵگیریەکانتوەکۆ شاتاڵی مغولەکانلەسەر گیانم هاژۆتکار دەبن،هەتا بەیانێکی تر بیرم داگیر ئەکرێتلە ژێر هەنگاوانێک وا تۆ هەڵ نەتگرت!سیگارەکانم کاتێ گڕ ...
- پشیو و هه ژار:وه عشقت بیمه بی که سْ بی قه رارجور مه جنون گه ردم، دیار وه دیاردیده و دل گِرین، پشیو و هه ژارجور ماران گه سته، هه ر مه کم هاوار∞ برگردان:با عشق تو بیکس و بیقرار شدمهمچون مجنون آوارهٔ این شهر و آن شهر شدمچشم و دلم گریان و پریشان حالممانند کسی که مار نیشش زده دائم داد و فریاد می زنم. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
- خه م بار:نه وه شو آرام، نه وه روژ قه راردل سه ردو ملویل، وه دسیله یاربیسه وه بشم، خه م خروار خرواردل بیه وه ریش، فریاد روژگار ∞ برگردان:نه شب آرامش دارم و نه روز قراریدلسرد و نالانم از دست یارسهم من شده غم های بیشماردلم ریش و زخمی شده ای روزگار سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
- بی قه رار:بی قه راره م من، جور محکوم پای دارئه سرین جور واران، وه چۊ تیده خواردل ره ش، جامه ره ش، وه دسی دلدارجور عزیز مِردیم، یه ی سه ر ئه زادار∞ برگردان:همچون محکوم منتظر اعدام در پای دار، بیقرارماشک هایم چون باران از چشم هایم سرازیرنددلم گرفته و رخت عزا پوشیدم از دست عشقممانند کسی که عزیزی را از دست داده، دائم ناراحتم.سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
▪︎حاڵم مەپرسە!خەبەرم لێ ئەگری؟ئاه!-- ئازیەت بارم، ئازیەت بار!ئاخر نابینی کە ئاێر گوڵۆڵه ، سینەی گۆڵی دڕاند؟بوو نابینی کە خەزانێکی گرتۆڵەو ترسناک چنگ لە جەستەی گیان دارستان دەخاتوو؟مەرگی دانە دانە یان دێنێتە پێشەوا؟ئەمڕوو،گۆستاخێکی بێ خوا جەستەێ چوار خوویشکی هیلاو و بێ تاوانڕووتەو کرد...ئازیەت بارم ئازیەت باری برینەکانی وڵاتم! داخداری حەڵەبجەی ژاعردا...
شیداییمجنون تر از مجنون، لیلا تر از لیلاییمن ناز کنم شاید، سوی مَنَت باز آیییکبار تو را دیدم، در دام تو افتادمدیوانه شدم، مجنون، از بس که تو زیباییمجنون شدم و واله، سر نهاده ام به باده من جانِ دلت هستم؟، تو جانِ دلِ ماییای ماهِ شب تارم، من سوی تو نظر دارمدیگر نخورم غصه، که تو خودْ روشْناییجانا تو بیا خانه، دیوانه شده دیوانهمُرغت شده بی دانه، مرده است ز تنهاییمن عاشقم و مَردُم، از من چه ها دانند؟!این طفل سیه ب...
پدرم، شاعر نیست!پدرم هرگز یک شاعر نیست پدرم،،،اما می داند،خوب هم می دانددردِ یک سُفره ی خالیچاره اش: نان ست! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
پدرم،،، شاعر نیست...رنج هایش را اما می گِریَد، می مویدبا خودش زمزمه هم گاهی دارد از زمان هائی خوب پدرم،،، شاعر نیست!ولی از وزن \جدائی ها\ آگاه است صاحب دفتر و دیوانی از\\اشک\ استپدرم می داند، می داند؛(درد)هم قافیه ی (مرد)ست سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
پدرم،،، شاعر نیست...گرچه از اوج غزل آگاه است شعر او موی سپید،شعر او؛ یک تنِ رنجور وُ؛ نحیف!خسته از تنهایی سال ها بی مَحرم! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
هه ناسه کانم لێم بستێنه ئه مانئومێدی دیدارت نا♪ ترجمه:نفس هایم رااز من بگیراماامید دیدارت را نهسعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
مه ن بە تاوانی ئه وینداری، هەموو ڕۆژێک،، له دووری توو،،، --سزا دەدرێم...چ باکم،لە چوونە دۆزەخ و جەهەندەمە...؟!- برگردان: من به جرم عاشقیهمه روزبا دوریِ توآزار داده می شومچه باک دارمکه به جهنم و دوزخ بیفتم؟! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
سکوتتعذاب می دهد گروه راو در کشاکش خاک و خوندست هایشان طعم تاول گرفتهچنین محجور چرا مانده ای هنوز؟ سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)...
چهل سال هم بگذرد (چهل سال گذشته و من هنوز منتظرم)منتظرت می مانمتا نفست رالبخندت رااستخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو در چشم هایت سوسن و یاس بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسینت را دوباره گره بزنم.سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
خواب رفته اند میان خاک و خونپوتین هایت،و سال هاست قامت تا شدهٔ مادرتراه ها را می نگردچشم به راه آمدنتباشد که یک روزاستجابت شوی در میان قنوت هایش. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
ای پرندهٔ رهاسال هاستبر ته مانده ی پوتین ات لانه دارند،پرنده ها!. (زانا کوردستانی)...
یادِ تو،،،دردی ست مچاله!میان قفسه ی سینه امآغشته با یک تنهایی ی بی پایان! حالا،،،تمام روزکارِ من شانه کردنِموهای سیاهِ تنهایی ست...و لاک زدن،به ناخن های کبودش تا،،،فراموشم شود کابوسِ تنهایی. افسوس! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
با نگاهی تازه سفره انداخته ستچشم های من... ♡بیا…پیش از آن که بیات شود! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
من خواهم مُرد!!!نه در جنگ، نه با تصادف،، نه با چاقو،،،و نه در استخر!!!!...لا به لای همین شعرهاوقتی تو آنها را نمی خوانی. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
چشم در چشمِ پنجره های شهر شده اماما تو،،،پشت هیچ پنجره ای نیستی! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
مانند سربازی که شلیک کرده،آخرین تیرش را،،،تسلیم می شومدر محاصره بازوانت. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
مانند شامبعد از سقوطِ داعش،،،جا مانده --رد پایت!بر ویرانه هایم!!! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
در مندلشوره ای زندگی می کند، --از جنس تو!سر می کشد،هر روز عصرقهوه ی تلخ نبودنت را. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
کاش،،،شعری باشم وُ،تو زمزمه ام کنی! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
نگاهم کن؛از من چیزی نماندهجز پوستی وُ، مشتی استخوان... ♡به خیالاتم جان ببخش! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دست هایم، --این روزها،،،بد جور بوی حافظ می دهند!از بس که تفال زده ام وُخال لب تو پیدا بود. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
چه توفیری دارد،برای زندانی؛-خواه لباسش سفید باشد،یا سرخ؟! ¤¤¤روزگارش که سیاه ست! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
یاد تو،چنان شبپره ای است! به تاریکی شب....تنها نقطه ی روشنایظلمت زندگی من. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
ماهی ها که مردند؛برکه - از درد تنهایی خشکید! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
کویری ست --در نبودنت!شکل می گیردپیرامونم،،،و مرا تشنه به دیدارتهلاک خواهد کرد. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
تو،،،قبله گاهِ عاشقانه ام. ... وَ چشم های من،،،در طوافِ بی وقفه ات! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
گل های احساسم یخ زده اند!اینجا،،، \سومین قطبِ جهان\ ست! ♡ بر من بتاب! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
در هوای تو پَر می کشم! ♡انگار،،، گنجشک های شهر-- در قلبم لانه کرده اند! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
من،،،پرنده کوچک!خیس از باران وُ، --بی آشیان....خوشبخت بودمزمانی که،،، --در آغوش تو لانه داشتم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
کلبه ای دارمخیس از خاطراتت!...سال هاستکه از سقفش یادِتو می چکد! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
هر روز و هر شب نگرانت هستم، که چه می کنی!؟ چگونه می گذرد تنهایی ات؟! با بغض های گاه و بیگاهت چگونه کنار می آیی؟!گاهی شب ها، از همان شب های سیاه تنهایی، پنجرهٔ اتاقم را باز می کنم. رو به سمت تو، فریاد می زنم، آیی عشق جانم!، تنهاییت برای من… غصه هایت برای من… همهٔ اشک هایت برای من... بغض هایت، دردهایت، آه هایت مالِ من... به جای همهٔ آنها تو، فقط بخند برایم، برایم بلند بخند...تا صدای خنده هایت، چشمه ها را بجوشاند، گل ها را شکوفا کند... درخت ها ر...
پاره کن،پیراهن هجران را!تا زمستان به در رودو خورشید در برکه بخواندصبح های دل انگیز بهار دیدار را...سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
خیابان ی دلتنگ!شهری غمگین!آخر،آمدنت رابه کدام کوچه خواهی داد؟! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
شبی جغدی مُرد در خلوت خرابهزمانی که دهانش پر بود از آواز شب سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
خیالاتِ تو،،،به ارتفاعی قد کشیده اند که،روزی چند بار به ملاقاتم می آیی. هر روز صبح مادر پیرم، --باد!کوچه ی خاکی ما را جارو می کند!باران می گیرد تا،شب ها،به من سر بزنی! شاید این درد کهنه رااز گَودِ چشم هایم بشویی قلبم،شیشه ی شکننده ای شده است اما،دلتنگی هایم و دلتنگی هایت،شبیه تاخت و تازِ مغول ها به جانم حمله ور می شوند!و باز تا صبح، ذهنم،اشغال می شود،زیر چکمه های نیامدن تو.و سیگار...
به کوه طور، دوخته امچَشم های بی رمقم راای خداوندگار غایب، و حاضر!موسی شده ام وُ،پیله کرده ام؛ به اریکه ی بلندت... ♡--کی اجابت می کنی؛وعده ی دیدار را؟ سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
آه!ساعتِ مصلوب بر دیوار،دقایق اش دق کرده است...بیاوُ زمان را جلو ببر،خورشیدت را بتابان!... حوضِ قندیل بسته، و تنِ زمهریرِ شمعدانی ی پنجره؛--وَ منطلوعِ آفتابت را منتظریم! سعید قلاحی(زانا کوردستانی)...
چه فرقی می کند که کجایی؟!در ازدحام بمبئییا سکوت شانزلیزه!چه دور، چه نزدیک!دلتنگی،دمار از آدم در می آورد،وقتی که،،،پای عشق میان باشد. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
تنهایی ام،از جهانم بزرگ تر است وُ، ...غیرقابلِ تحمل!♥این را زمانی فهمیدم که، فقط حضور تو، می تواند؛ آرامشم دهد!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دلتنگی هایم قد کشیده اند! -- پا گرفته اند وُ، راه می روند.گاهی پیش، گاهی پشت سر امّا؛ همیشه با من اند... ♡پس؛ -- کجائی نازنین!؟ سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
آن سوی پنجره --تویی. با غروری بی دلیلو قلبی شبیه سنگ....و پای پنجره اما --منم،با دردی بی درمان و،قلبی در، --مشت!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
با شعرهایم،،،سال هاست تنگی نفس گرفته ام!بگذریم--خیالی نیست-- ♡وقتی ،رویایت می تواند؛ -- ریه ی یدکم باشد!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
تو،،،-- نم نمای بارانی ( ای همیشه زلال!)و من ، -- تشنه، --ملتهب! ... سرریزِ من باشبا ادامه ای جاودانه از هبوطی مبارک ! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
از گورستان قلب من که می گذریکمی آرام، گام بردارسال هاست آنجامجنونی آرمیده استکه آغوش هیچ لیلایی آرام اش نکرده بود.سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
✓ مروری کوتاه: [برای ایام نحس کرونا] انجام دادیم،،،تمام بازی هایی را که بلد بودیم،عکس های خانوادگی زیر و رو شد،خاطرات دور و نزدیک ورق خورد،در قرنطینه ی چندماهه!برگشتیم به پاره ی گم شده مان .کتاب خواندیمحرف زدیم، شنیدیم، خندیدیم و، --گریستیم! بعضی اوقات به روی خود نیاوردیم بازی کردیم --ورزش کردیم. --لایو رفتیم --آواز خواندیم --شعر گفتیموموزه ی لوررا دیدیم!ها؛...