پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عاشق سگی هستم که در زندگی گربه ها، موش بدواند......
شبا همیشه چشم به راهِ عشقماونم فقط دیدنِ ماهِ عشقمبیا که شب شمیم شورعشقهپُرشده از ماهی که نور عشقهبیا کمی کنارِ هم بشینیمباهم دیگه بازم ماهو ببنیمآخ که دلم شبا چه بی قرارهمهمونِ ماهه و چندتا ستارهبیا ببین اَبرُ چه بازیگوشهلباسی از ستاره ها میپوشهاین ساعتا، ساعتِ عشقِ انگارساعتِ عاشقی و دیدنِ یاربیا رو پله جای هردومون هستبیا به عشق همدیگه بدیم دستبیا که من حالِ قشنگی دارمبارونی ام، رو گونه هام میبارم...
قرار ندارممثل تخته پاره ایکه موج ها را در نوردیده استو در آرامش هیچ ساحلیجا خوش نمی کند...
بیقرار..گفتی بیا و بنشین در چشم من نگاه کنچون عاشقی سبک بال پرواز را صدا کنگفتم که مست مستم بر سینه ات نشستماز شوق دیدن تو عمری ست چشم نبستمگفتی که شور عشق است با من بخوان حافظگفتم غزل فراوان گفتی بخوان نافذگفتم که جان ندارم جانی ز جان برآرمگفتی که جانت عشق ست چون جان بی قرارم...
تلف شدم ، نیامدی ، که جانِ تازه ای دهی به قلبِ لحظه های من که بی تو بیقرار شد...
صبح ها در انتظارم ، انتظارم انتظارتا بیارد عطر گلها را صبا هر نوبهار در هوای دیدن روی نگارم تا سحرمی شوم مستانه هر دم بیقرار و بیقرار...
چه خوش خیال بودیمکه کوی یار بودیمدر این فریب هستیدر انزجار بودیمما در زوال بودیمدر فکر یار بودیممیان رقص غمهادر انتظار بودیمما بیقرار بودیمچون جویبار بودیماندر خیال این دشتدر انفجار بودیمدر روزگار سختی ما در غبار بودیمیا در میان دورانما در گذار بودیمما در خیال بودیمما بیقرار بودیمما در خیال یارانبی اعتبار بودیم...
امشب قلم در دفتر من گریه سر دادگویا دلش از شعر تنهایی گرفته! با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت: بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفتهدور از تو و غمنامه های ناگزیرتبی شک کنار یار و دلدارش نشستهاما تو اینجا بیقراری از جداییبر جان خود ؛ خنجر شدی قلبت شکستهبر گور عشق و خاطرات رفته بر بادکمتر بریز این غنچه ها را دسته دستهبس کن دگر ؛ مویه نکن از رفتن اوتا مرگ در چشمان تو ؛ حلقه نبسته...
عزیزمن رفته سفر نگاه من خیره به درهمیشه چشم براهشمکه اون برگرده از سفربا رفتنش دلم شکست غمی رو صورتم نشیتتو نبودش بغضم شکستاشکام رو صورتم نشستخدایا چشم به راهشمدلتنگم و بیقرارشم...
با من بمان و عاشقی کن بهتر از جانجانا تمامِ حرف هایت عاشقانه ستحرفی نزن از رفتنت تن را نلرزانمهرت درونِ سینه ی من بی بهانه ستبا دیدنت ای نازنین الکن زبانمتا حرف رفتن میزنی قدم کمانه ستصد گنج قارون هم نمی ارزد به مویتبا هرنفس قلبم پراز گنج و خزانه ستتا لحظه ی دیدار تو من بیقرارمچون دیدنِ تو بهترین وقتِ زمانه ست...
من چقدر خاطره ی نداشته دارم از تو ،چقدر قرار های نگذاشته ،کافه های نرفته ، نیمکت های ننشسته ، چقدر دوستت دارم های نگفته ،حرف کمی نیست وفاداری به دست هایی که تابحال لمس نکرده ای...«بهزاد غدیری»...
دلم بی تاب آن روز قشنگ است..همان روزی ک افتادم ب دامت..همان روزی ک چشم بیقرارم..نگاهش در پی چشم تو میگشت:)...
- بی قه رار:بی قه راره م من، جور محکوم پای دارئه سرین جور واران، وه چۊ تیده خواردل ره ش، جامه ره ش، وه دسی دلدارجور عزیز مِردیم، یه ی سه ر ئه زادار∞ برگردان:همچون محکوم منتظر اعدام در پای دار، بیقرارماشک هایم چون باران از چشم هایم سرازیرنددلم گرفته و رخت عزا پوشیدم از دست عشقممانند کسی که عزیزی را از دست داده، دائم ناراحتم.سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
بیقرارم بیقرار ندیدنت، بیقرار نبودنت، بیقرار خاطراتی که حتی یک لحظه نمیتوانم از ذهن خود خارج کنم. ای جان جانان بیا قرار بیقراریهایم باش...
_شازده کوچولو گفت: بعضی کارا، بعضی حرفا،بدجور دل آدمو آشوب میکنه._گل گفت مث چی؟_شازده کوچولو گفت: مث وقتی که میدونیدلم برات بیقراره و کاری نمیکنی....
بی تویک لحظه رمقدر دل و در جانم نیست ..بیقرارم نکنیطاقت هجرانم نیست ...️...
قرار منےبیقرار توام ...️️️...
همه ی وجودم....همین....دل است.....تمام....دل️م...بیقرارتوست...️️️...
تا ابد لطفا برایم بخندتا بگردم دور قلبت بیقرار...
بیقرار تر از من...به جهان هیچ کسى نیست...ولیکن در گوشه ى آغوشِ تو...آرام ترینم...️️️...
خدا از اون اولشم میدونستکیو با کی آشنا کنهآخه جز من کی میتونهاینقدر بیقرارت باشه؟...
در خموشیهای آهگوش کن، زمزمهیچشمه را میشنویبا طنینی آرامصبح را منتظر استو پرنده بیداربا طلوع خورشیدبیقرارِ پروازو صدای بالَشرنگِ معصومیتِ باران استهیچ میدانیگر که یک صبح نخیزد چشمهو نباشد پروازآسمان، آه چه حزنی داردچه سکوتی چه غمیست در دلِ کوهستان ؟! ......
جانم باشنوشدارو بعد مرگ فایده نداره جانم باشرخ نمایان کن و این ماه شب تابانم باشجانم باشداد از دلبیقرارت شدم ای فریاد از دلصبر من رفته دگر برباد از دلداد از دلداد از دل......
به همین زودیهمه چیزتمام میشودواین چشمه بیقرارکه ازبالای کوه سرازیراستدرآغوش دریاآرام میگیرد....
عشق یعنی در تو من معنا شومعشق یعنی با تو من دریا شومعشق یعنی قطره ای بر گل نشستعشق یعنی مهر تو بر دل نشستعشق یعنی سیب سرخ انتظارعشق یعنی بی تو ، من امری محالعشق یعنی یک سبد بوی بهارعشق یعنی بیقرار بیقرار...