شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
چه غریبانه غریبم در شب شام غریبانت .. اقام حسین🌱...
فراق محبوب شام غریبان عشاق است شبی که هیچ وقت به پایان نرسید...
شام غریبان را غریبانه ترین شب در خاطره هایم میدانم المیراپناهی درین کبود...
شام غریبان است امشبدعوتی از سوی مهمان است امشبسفرها رنگین از نذریستکودکی شاداب و خندانست امشب......
دردی به دل ِ شکسته ، پنهان دارممحزونم وُ حُزن ِ پیر کنعان دارمیا عشق ، قسم به عصر عاشوراییدر واحه ی غم ، شام ِ غریبان دارم...
شومی فال من از قهوه و فنجان پیداستپشت این عقربه ها پیکر بی جان پیداستجسمم آواره و روحم پی تو می گرددفرم ویرانی من چون بم کرمان پیداستسایه را پشت خودم میکشم اما افسوسضعف پاهای من از عمق خیابان پیداستصورتت فرم کمان دارد و آن ابرویتمثل تیزی لبه تیغه ی زنجان پیداستمن که در عشق تو پروانه ام و شمع توییدر سرانجام ببین شام غریبان پیداستتو که موهای فرت عطر گلایل داردبعد دیدار تو در کوچه رضاخان پیداستدلخوشی های من از بدو...
نماز شام غریبان چو گریه آغازمبه مویه های غریبانه قصه پردازمبه یاد یار و دیار آن چنان بگریم زارکه از جهان ره و رسم سفر براندازممن از دیار حبیبم نه از بلاد غریبمهیمنا به رفیقان خود رسان بازمخدای را مددی ای رفیق ره تا منبه کوی میکده دیگر علم برافرازمخرد ز پیری من کی حساب برگیردکه باز با صنمی طفل عشق می بازمبجز صبا و شمالم نمی شناسد کسعزیز من که بجز باد نیست دمسازمهوای منزل یار آب زندگانی ماستصبا بیار نسیمی ز خاک...
خدایا امشببه حق شام غریبانبه حق امام و سرهای بریده اصحابشبه اسیری عزیزانشبه تن تبدار بیمارشبه زینب علمدارشدرد بیماران شفا وحاجت حاجتمندان روا بفرما...
شب میلاد من ِ بی کس و کار است ولیباید امشب بروم شام غریبان خودم...
شام غریبان حسین امشب است امشب استشام غریبان حسین امشب است امشب استاول درد و محن زینب است زینب استشام غریبان حسین امشب است امشب استاول درد و محن زینب است زینب استشام غریبان حسین امشب است امشب استطفل یتیمی ز حسین گم شده ساربان ساربانقامت زینب ز الَم خم شده ساربان ساربانشام غریبان حسین امشب است امشب استشام غریبان حسین امشب است امشب استاول درد و محن زینب است زینب استشام غریبان حسین امشب است امشب استاول درد و محن زینب است زینب ...
از خیمه ها حسین جان آتش زند زبانهاز ما عدو کِشَد ناز با ضرب تازیانهآهم رَوَد برادر از داغ تو به افلاکرأست به راهِ کوفه جسم تو بر روی خاکطفلان بی پناهت حیران به دشت و صحرادر خیمه های سوزان ذکر همه یا زهرادر بین آتش و دود بر سر زنان سکینهزنده شده دوباره یادِ غمِ مدینهیادِ دَمی که شعله از در زبانه می زددشمن گلِ علی را با تازیانه می زد...