مکانهای شلوغ هراسانم می کند دوست دارم جایی تاریک و امن در فضایی تنگ تنگ آنجایی که نفس بشماره می افتد آرام گیرم یعنی در ، دژ آغوشت . . .
دوباره صبح ؛ یک شروع تازه زمانی برای با هم بودن مهرورزی را دوره کردن از زندگی لذت بردن گل خنده بهم هدیه کردن ...
مثل هر روز من غرق زیبایی تو زیبایی ات صد چندان میشود وقتی چشم میگشایی و با عشق می گویی سلام . روزت زیبا
تو خدای روی زمین منی مادر خدا وعده ی بهشت داده بتو تو نیاز نداری به بهشت وقتی خودت بغل بغل بهشت در آغوش داری
از من مپرس چگونه ای امروز؟! تا او طلوع نکند همه روزهای من غروب جمعه است
در این شهر خریداری نیست برای دلم باید بروم شهر دگر جای دگر عاشقی باشد از نوع دگر
سلام مردم شهر ! چترهای خود را ببندید این بارش باران شادی است بگذارید خیس خیس شوید و از ته دل خنده سر دهید که زندگی تنها با شادی و لبخند شما زیباتر می شود
به رسم و آیین پیشینیان به پاس خون سیاوش چهارشنبه سوری را بر پا کنیم تا در آتش عشق بسوزانیم هر سیاهی و زشتی را و نیکو صفت و سربلند ادامه گر حدیث خوبی و مهربانی باشیم
خیالت چه مهربان است هر شب رأس ساعت عشق همراه با ماه خیال انگیز به دیدنم می آید و تا سپیده دم برایم حدیث عاشقانه می بافد
آن کسی که در شهریور دل ببازد وای بر او ! پاییزی خاکستری و مملو از دلتنگی پیش رو خواهد داشت
حدیث ها شنیدم از عشق که چون انار سرخ و شیرین است به گمانم شیرینی اش از امامت مولا علی و سرخیش را امام حسین ضامن شد با زلال خون خود و اصحابش
چه روز زیبایی امروز عطر آگین است به بوی خوش مهر هر روزتان از مهر و مهربانی لبریز ای مهربانان
ساعت عاشقی محبوب در راه نینواچشم به راه هرکه کاروان حسین را درراه دید ، بگویدبه او نینوا این آخرین منزلگه درحسرت دیدارش بسی بی تاب است
و من اوج عشق را در آغوش مردی دیدم که دخترکی مغموم و شکننده را به خود میفشارد و می گفت رقیه جان بی تاب نباش دیدار دوباره من و تو بسی نزدیک است
هیهات ! از آن دمی که عشق خون طلب کند ! تنها ثارالله است که برای رضای حق جان را فدا کند
خدایا امشب به حق شام غریبان به حق امام و سرهای بریده اصحابش به اسیری عزیزانش به تن تبدار بیمارش به زینب علمدارش درد بیماران شفا و حاجت حاجتمندان روا بفرما
خرداد زنی است شاداب تر از فروردین داغ تر از اردیبهشت جذاب تر از مادرش بهار ڪه در ڪمال زیبایی هزار عاشق دلخسته در حسرت یڪ چرخش نڪَاه اوست…
فراق آتش بجانش کشیده بود فریادهای خفته در گلو از مسلمانهای،کافر کیش داشت تا در هنگامه ی وصال بر سر سجاده ایی که بوی معراج داشت با سری آغشته به خون فریاد برآورد: بخدای کعبه رستگار شدم
مهربانم مطمئن باش دو چیز همیشه مال توئه اول نگاه خدای مهربونه دوم دل کوچیک من که همیشه خونه ی عشق توئه
ای عالیجناب عشق به یک آغوش گرم با طعم بوسه مرا مهمان کن تا رود صبح در شریان بخواب رفته شهر سرود "زنده باد عشق" را سر دهد
امشب ساعت عاشقی خواهم گفت که بدون تو نه بهار زیباست نه پاییز عاشقانه است یعنی تنها با تو زندگی زیباست ای بانوی زیبای من
yldwzs profile picture yldwz امشب رأس ساعت عاشقی با آسمان گفتگو خواهم کرد تنها او میداند تن های تنهای ما در شبهای بارانی به زیر چتر عاشقی چگونه یک تن می شدند
بیا در شهریور زنجیری ببافیم از مهر با سرانگشتان مردانه ی تو و گیسوان عاشق من تا در لحظه های تنهایی آرام و قرار دلهای عاشقمان باشد
شب هنگام در آسمان نگاهت صدها عشق را آذین می بندند و من سرمست و بی پروا در این اقیانوس بی انتها غوطه می خورم ...