پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چیزی نمانده تا نورتا فتح این تباهیای قهرمانِ قصهبرخیز از سیاهی! در غربتت بسوزانبود و نبودها را جاری شو تا ببینیپایان رودها را خورشید نبض دارد تا وقت هست برخیز! هرجور شد بجنگ و با هر شکست برخیز! غم هیچِ هیچِ هیچ استوقتی بزرگ باشیدر این نبرد باید مانند گرگ باشی! خواهد گذشت این فصلدنیا همیشه غم نیست! در لحظه های اکنونلبخند و شوق کم نیست! تا آسمان امروزهمرنگ صبح فرداستعاشق بمان و محکمپایان قصه ز...
هرچقدر هم این سیاره خشک باشد کنار رودیدر دامنه اییبالاخره یک شاخه گل سرخ پیدا می شود برای شروع عشقکه عشق؛مادر بودن است!مثلا: دوباره گندم می کاریم در کوشاکوشی معصومانه احساس می بخشیم به رقص شاخه های سیبنان می پزیم در تنور لبخند تو موهای دخترمان را می بافیمن به پسرمان یاد می دهم چگونه مراقبت کنداز خانه در برابر احتمال ها!و سالها بعد...چه پسر و دخترها که در کوچه ی اکنون شانآینه آینه تا رود ترنم گل سرخ جاری ست ...
بخند! زیبا شو!طلوع فردا باش!رها شو مثل کوهغرورِ دریا باش! نترس از صخره!نترس از تردید!بتاب بر دیروز!برقص با خورشید! نگو نه راهی نیست!بگو که امکان هست!که بعدِ هر سختی،همیشه آسان هست و زندگی رسمی ستشبیهِ نقاشیتو طرح می ریزیتو رنگ می پاشی به نام دلبستنبرای خوشبختیبرای فتح نوربجنگ با سختی تو رازِ بودن رااگر بلد باشینمی توانی با/خدات بد باشی از این شکستن هاعبور خواهی کرددر آخرش حسِ/غرور ...
هجوم غم آمد شدی دلسرد!جهانت اگر شد سراسر درد به مو می رسد قصه اما نه!خدا ناامیدت نخواهد کرد!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
باز تبسم رسیدعشق ندا می دهد:هرچه بخواهد دلتهرچه! به ما می دهددر دل شب غنچه زدصبح تمنا شدن!رود شو ای هم نفستا لب دریا شدنقصه ی فرهاد شوبا تب شیرین برقص!می گذرد زندگیشاد و غمگین، برقص!با تو ردیفم، ردیفبا دل من، سازشو!فتح کن این غصه رااز غزل، آغاز شو!پنجره تا پنجرهچشمه ی خورشید باش!دل بکن از بی کسیعاشق امید باش!عشق که باشد بدانمقصد ما روشن استنقطه ی پایان بغضاولِ خندیدن استجبر و تلاطم اگر...
حفظ کن رویای خود، مایوس و افسرده مباشمی رسی بر آن چه می خواهی، کمی صبر و تلاش!...