سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دلتنگیهمین پنجره استکه من بی هواچندین باربه کنارش می رومراهِ کناری را نگاه می کنمو یادم می آیدتو اصلاقرار نیستانگار از راه برسی...!👤 عادل دانتیسم...
عادل دانتیسم:یکی باید باشهکه وقتی نگاش می کنینه اینکه غصه هات یادت بره نه!!!فقط یادت بیاد دلیل بزرگتریبرای خوشحال بودن داری......
انتظار گاهی قشنگ استوقتی که می دانی، یعنی دلت مطمئن استخدا جایی دلی را بی قرارِ بی قراری های تو کرده...
آقای جناب ... !گهگاهیزن قصه ات رابانویِ منصدا کن !گاهی با عجلهاسمت را که میگویدآرام بگوجانم ؟بعد می بینی چه با شرم می گویدجانت سلامتگاهی بی هیچ دلیلی برایششکلات بخرکنارش بنشین و تماشا کنبانویی را که ذوق می کنداز همان شکلاتی که باور کنشیرینش بیشتر بخاطرِدستانِ توست.آقای جناب ... !بیا یک رازِ زنانه را برایت فاش کنم :دخترها بیشتر از هرچیزسادگی را دوست دارندیک سادگی پر ازشوق هایِ کوچک و رنگیهمین ... !...
چشم براه کسی بمان...که آمدنش عجیببوی ماندن بدهد......
باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیستکه تو را به وقت هایی که می داندخوب نیستی و حوصله نداری بخنداندو امیدوار کند و حواست را پرت کند و به یادت بیاوردکه هر چقدر هم که اوضاع بد استاما یکی یکجایی هست که هنوز دوستت دارد...باید یکی باشد که ببینی که چقدر برایش مهم استهمین یکذره بهتر و بدتر شدن هات...باید یکی باشد که همینطور الّابختکی نسپاردَتبه امانِ زمان که بلکه خود به خود خوب شوی خود!...باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیستکه ح...
انتظار گاهی قشنگ است...وقتی که می دانییعنی دلت مطمئن استخدا، جایی دلی رابی قرارِبی قراری هایِ تو کرده......
پای دلدادگی ک به میان آمدبیخیال حرف و حدیث باشچه حدیثی بالاتراز برق چشمانشبه وقت اعترافِ تو!چه حرفی پاکتراز کلمات چیده شده درذهن عاشقتو لکنتِ زبانت برای گفتن تمامشان؟ ️️️...
مرا ببوس بگذار پاییز سردرگم شود که عشق از او آغاز شدیا از بوسه های تو ... ️️️...
زنی باشکه اگر روزی تو را نفهمیدندسرت را بالا بگیری محکم لبخند بزنی ومطمئن باشیمرد می خواهدتو را فهیمدن...
دلم کمی خوشبختی میخواهد...ازهمان خوشبختی ها که بشودهم گریه کرد و هم خندیدهم بغض کرد و هم رقصیدازهمان خوشبختی ها ک ساده استاما طولانی!...
من خاک خورده دوستت دارماز آن دوست داشتن هایی که از دور پر از شوق استاز نزدیک پر از شرماز آن دوست داشتن هایی کهبویِ ماندن می دهدبویِ خواستنبویِ تمیزِ عاشقی می دهداز همان دوست داشتن هایِ خاک خورده ی رویایینمی دانم گفته بودم یا نه من دور مانده ام از امروز و فردایِ این امروزی هاو هرروزمیانِ باورهایِ پاکِ دیروزجایی که حرمت معنا داشتباور مقدس بودعشق حیا داشتروز می گذرانم...
یاد بگیر عزیزِ من !به زبان اگر آوردی دوستت دارم راحواست باشد که با تمامِ وجود می گوییکه چشمهایت جایِ دیگر نیستفکرت در کوچه ی معشوقه ای پرسه نمی زندحواست باشد که گاهی اعتمادتمامِ چیزیست که از یک آدم می ماندکه شکستنش یعنی مرگیعنی نابودییادت باشد هم آغوشی با هرکس افتخار نیستکه اگر ماندی پایِ آغوشِ یک عشقهنر کرده ای اگر ساختی دنیایت را میانِ بازوانِ مردیاگر باختی تمامت را برایِ چشمانِ بانوییهنر کرده ای به گند نکشید باو...