پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خورشید را باروز می شناسند و روشنی را با نورش اما دریغ می دارد به گمانم دلگیر است یا دلش گیر است و هوایی که سوز دارد....
بعضیا فکر می کنن بدبخت ترین آدم دنیان حتی با وجود تمام امکانات رفاهی دور و برشون؛برادر،تو بدبخت نیستی،فقط خوشی زیاد زده زیر دلت:/یکم اون چشاتو وا کنی میبینی تو بدبخت نیستی،اونایی بدبختن که فکر میکنن بهترینن:(...
عاشق کسی شدم که نمی دانستبرایش گریه کردم و ندیدو رهایش کردم بی آنکه بداند چقدر دل کندن از او سخت بود...
چه بی رویه آدما دروغ خرج میکنند بطوریکه هیچ کس فقیر نیست همه غنی از کلک ، کلاه به سر هیچکس نیست ، آرام آرام سری به تن هیچکس نیست گمان مبرهیچ وقت که .....
ولی من وقتی بهت نگاه میکنم تو چشمات یه جرعت خاصی میبینم چشمات نشون میدن تو چقدر ادم قوی هستی چقدر ادم محکمی هستیا وقتی بهت نگاه میکنم حس افتخار بهم دست میده تو باعث میشی من به زندگی امیدوار بشم وقتی راه میری وقتی حرف میزنی وقتی میخندی وقتی ساکتی و کلی همه جوره قشنگی امیدوارم همیشه همه جا قوی بمونی خوب من :)💗النازم !...
ولی این روزای اخر سال خیلی تلخ شیرینه هم خوبه هم بد خوبش این که بهترین روزا را داری کنار ادمای قشنگ زندگیت تجربه میکنی و بدیش اینه که سال بعد هیچکدوم از اینا رو نمیبینی و داری الا خاطرات کشنده میکشی...
زنده بودند، نفس می کشیدند و حتی لبخند به لب هایشان داشتند اما از دور که نگایشان می کردم، غباری از غم به رویشان، به روی صورت شان نشسته بود!...
ثانیه ها می گذرد و سال ۱۴۰۲ به خاطره ها می پیوندد و من همچون همیشه به خدای بزرگم ؛خود و آینده روشنی را که برایم رقم می زند می سپارم .خدایا همچون همیشه برایم زیبا بنویس که یگانه نویسنده عالم هستی می باشی...آمین یا رب العالمین.بماند به یادگار لحظات پایانی سال ۱۴۰۲ (مریم بیانی)۱۴۰۲/۱۲/۲۹...
میدونی، آدما تا وقتی یه غم خیلی بزرگی رو تجربه نکنن این حقیقت تلخ رو یاد نمیگیرن که تو میتونی بری عروسی و خیلی غمگین باشیمیتونی تولد بگیری، برقصی و خیلی غمگین باشیمیتونی چرت و پرت بگی و با دوستات بخندی و خیلی غمگین باشیانگار برای همیشه بین تو و زندگی یه لایه نامرئی غم کشیده میشه.می فهمین ...
وقتی بی طرفانه نگاه میکنم میبینم هر جا شکست خوردم به امید دیگران ماندم و هر جا موفق بودم به خدا توکل کرده بودم!خدایا شرمنده ام که رفتم سمت بنده هات و ممنونم که گذاشتی برگردم!...
تو همونی بودی که همه طوره براش جنگیدم تا مقداری اعصابت اروم باشه و در ارامش باشی ولی حیف از ندیدن خیلی چیزا من برات تلاش کردم و تو ندیدیش الان از من توقع چی داری وقتی تموم خودمو برای تو گذاشتم و تو نخواستی ببینی ولی دیگه اون آدم گذشته برای همیشه مردش الان با هیولایی که تو ساختی باید رو به رو بشی متاسفم برای روزای بعدی چون تحمل این ادم رو نمیتونن داشته باشن...
نه اینکه از کسی ناراحت باشم،اما دیگه تنهایی راحَت ترم!نه اینکه اجتماعی و سرحال نباشم،اما دیگه حوصله آدمای مزخرف رو ندارم!نه اینکه از فضای مجازی بدم بیاد،اما دلم یه فضای واقعیه بدون تظاهر رو میخواد!من نه اینکه حال و حوصله ی حرف زدن نداشته باشم،اما دیگه فقط میخوام چیزای مفید بشنوم.من نه اینکه دیگه مغرور و سرد باشم،اما دیگه یه آدم جدید با یه صحبت جدیدم؛>...
زندگی همینه که هست.اگه سخت بگیری اونم بهت سخت میگذرونه.این ماییم که بهش ارزش میدیم.با همه کمبودهایی که این دنیا داره زیبایی های خودش رو هم داره.نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم.نمیشه باهاش جنگید!بهتر اینه که نیمه پر لیوان رو ببینیم.حالا اون طناب رو پس بده.حالی که تو این لحظه توشی پُرِ استرس و درده؛...
عاشق را برعکس کنی!!میشودقشاعدهخدارا میشناسی!؟لغت نامہ اش را باز کردم قشاع یعنی دری که درمان نداردنویسنده عطیه چک نژادیان...
با کارهایشان ، با رفتارشان و با گفتارشان آنقدر خسته ات می کنند از زندگی که قید همه چیز را میزنی، بعد تو را بی احساس می خوانند!!!...
گاهی دوست داری بمانی ولی مجبوری برویگاهی دوست داری بروی ولی مجبوری بمانیو این انتخاب بین ماندن و رفتن انسان را دیوانه می کند!!!!...
چقدر بی تو احساس تنهایی میکنماین هم تنهایی دلگیر کرد مراهر شب تنهایی عاشقان یک شب یلداستکاش میشد شب یلدا به کنارم باشیمرحم این دل تنهاو بی قرارم باشیعمرتون صدشب یلدا بیتا...
آنجا را نمی دانماما اینجا تا پیراهنت را سیاه نبینندباور نمیکنند چیزی از دست داده باشی !نویسنده عطیه چک نژادیان...
آقا!یک مغز بدهید و دو پاچهلطفاً،من « مغزخوارم » و این دوست « پاچه خوار »شادم که پیشه ی « ضحاک» دارم و اوهی پاچه می خارد وپاچه می خورد و پاچه خوار است به شدت هفت ریشتر !!شایِد به قولِ اِصفهونی ها:یه نَمه کم تِر یه ریزه بیش تِر....
Level Up : سطح بالایک سال دیگه گذشتمنم یک سال بزرگتر شدمیک سالی ک نمیدونم توش واقعن تونستم بزرگتر بشم یا نهتونستم همونی باشم ک میخام...؟شاید اون طوری ک میخاستم نبوده باشماما یک سال بزرگتر شدم🎈🫶🏻...
چشم خود را کن درویش ای مرد تا حجاب رویم شوقت را دو چندان نکند ! اسلام به ذات خود ندارد عیبی / ایرادی اگر هست ز مسلمانی ماست(خطاب به آن شخصی که گفت حجاب روی تو شوق مرا دوچندان کرد گناه اگر بنویسند به پای اسلام است ) من حجابم را رعایت می کنم گرچه تو چشم چرانی بکنی...
من حامل دردی از توهستم که نگفتنش من راخواهد کُشت وگفتنش تورا ازمن دور خواهد کرد ومن خواهم مُرد !؟!...
مدت هاست پایم را در شهری ک با او رفتم،نگذاشته ام،،میترسم،از هجوم خاطرع ها میترسم,بگویید شهر را کسی آتش بزند،یا اگر نمیشود،بگویید حافظه ی من را ب فراموشی وادار کنند..نیلوفر محمدی...
وقتی پدرم را دیدم فهمیدم بدون شک فرشته ها مرد هم هستند....
هیچ نیمه ی گمشده ای وجود نداره!تنها چیزی که وجود داره تکه هایی از زمانه که با ی نفر حال خوشی داریم.حالا ممکنه چند روز یا همه ی عمر باشه....
جای خالی آدما اولش ترسناکه؛بعد غمگین میشی، بعد عادت میکنی، بعد از تنهاییت لذت میبری....و در آخر دیگه چیزی برات مهم نیست، فقط هست و نمیشه کاریش کرد.......
تا تو آرام نگیری شب به آغوش نگیری عشق را تا دلت صاف نکردی من خودرا نشناسی هیچوقت .....
در دل و دین منشما مقدس ترین پناهید ای همه باورم...
خسته ام انها زیاد حرف میزنندفکر میکنند جای تو را پر کردند پ این درحالیست که من یکلبخند تو را به دیوان انها نمیفروشم....
تیغ رو رگم💀من چه بَدم🍃بد نبودم کردن بَدم🥂💀...
رابطه ی منو توعین تیغ رگم بود دلبرهمونطور که من جونمو میدادم برا توالانم همونطور رگام جونشونو میدن برا تیغ🖤🥂...
آدمای بی شخصیتهمون اول ممکنه خودشون رو نشون ندنبلکه به مرور زمان و کم کم شخصیت واقعیشون برات رو میشهبی شخصیتای واقعی خوب بلدن رول آدمای با شخصیت رو در بیان وبرات تر و تمیز نقش بازی کنناما همینکه یه مدتی میگذره،ذات واقعیشون رو میشه واون موقع تازه میفهمی که شخصیتشون چقدر سطح و لول پایینی داشته …...
کمی این پا و آن پا کرد با لباس هایش ور رفت و با گوشه شالش مشغول شد . مدام شال را جابه جا کرد گاهی موهای خرمایی رنگش را بیرون ریخت و گاهی شال حتی چشمانش را نیز پوشاند. بازهم کلافه به کیف چشم دوخت کیف از درون ویترین به او چشمک زد . نقوش سنتی در کناره های کیف به چشم می آمد و کرمی بود ، درست هماهنگ با لباس جدیدش ....قیمت ، نه چندان گران بود و نه ارزان میانه بود و همین که او می توانست بخرد آن را از مناسب ترین هزینه بهره مند ساخته بود. تنه...
برای فهمیدن حقیقت یکی خودشو به خطر میندازه یکی یه نفر دیگه رو،، در نهایت دیدن چهره عریان و بی رحم حقیقت چقدر ترسناکه!!!! ولی از همه ترسناکتر اینکه با وجود همه اینا نه به دنباله حقیقت ،بلکه به دنبال رویا خاطره،یا یه چیزی شبیه این باشی...
حواسمان به آدم های به موقع باشد.کسانی که حواسشان است ،وقتی تشنه ایم بفهمند و آب به دستمان برسانند .تلاش کنیم فرد به موقعی باشیم......
ما از نبردی تن به تن برگشته ایم، من با تو، بخاطر خودت جنگیدم و تو با من، اما بخاطر دیگری!از این نبرد تنها چند یادگاری برایمان مانده است؛ برای تو زخم های نقش بسته ای که پیکرت را خراشیده، و برای من ویرانه ای از دلم که تو ستون هایش را متزلزل کردی!...
آرشی دگر خواهم شد، می روم بر بالای دماوند، کمان بر خواهم کشید و تیری زنم، اینبار سوی جنوب نه سوی سمرقندتیر می رود جان من نیز، جان می دهم پر پر شوم چون گل یاس، ولی دلشاد از آنم که تیر می رود، می رود و نشیند آن سوی خلیج فارس...
بی اراده به دنیا می آییم ..!!!!ولی سعی کنیم زندگیمان بی اراده نباشد ...!!!!🌱دلارام امینی 🌱...
ﻋﮑﺎﺱ: ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ؟ﭘﺴﺮ: ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﺸﻪ؟ﻋﮑﺎﺱ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﮐﻮﻟﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽﭘﺴﺮ: ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻬﻢ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ؟ﻋﮑﺎﺱ: ﭼﻪ ﮐﻤﮑﯽ؟ﭘﺴﺮ: ﮐﻤﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﺟﺎی ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﮐﻨﯽ؟ﻋﮑﺎﺱ: ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ عجله ﺩﺍﺭﻡهمه میتونن ادعای آدم بودن بکنن ولی هر کسی نمیتونه آدم باشه؛ دنیای ما اینچنین است…...
بی آنکه بوی تو را بشنوم،ریشه های سیاهم در تاریکی بیدار می شوند …و فریاد می زنند بهار، بهار،شاخه های درختم …من به آمدنت معتادم!...
جرأت حقیقت بازی می کردیم نوبتش شد پرسیدم:چطوری دل می کنی؟خندید و با حالت بامزه ای گفت:یواش یواش کمرنگ می شم!اون موقع متوجه منظورش نشدم.کاش هیچ وقت نمی فهمیدم...!...
بزرگتر که میشی ترس هات میریزهترس از تنهایی ترس از نبودن ها ترس از تاریکی به یه جایی میرسی که از شدت نبودن ها تو تنهایی و تاریکی هات غرق میشی...
ارزش دوست گران است و من چون گذر زمان فهمیدم هر کسی را نتوان دوست شمرد......
دوستان ممکنه زیاد باشن ولی رفیق ها نه...دوست شریک شادی هاست در روز های خوب زندگی...ولی رفیق شریک روزهای سخت زندگیست و باعث تمام شادی ها و راز هایی که هیچ وقت فاش نخواهد شد......
اگر غم نبود شادی لذتی نداشتاگر مرگ نبود زندگی معنایی نداشتاگر جنگ نبود صلح اهمیتی نداشتاز هرج و مرج نبود امنیت دیده نمیشداگر دزد نبود بسیاری پلیس نمیشدناگر گناه نبود توبه حقیقت نداشتاگر خدا نبود هیچکس به کفر فکر نمیکرداگر دین نبود بی دینی به وجود نمی آمداگر شک نبود ایمان به توفیق نمی رسیداگر فقر نبود ثروت نعمت محسوب نمیشداگر غریزه نبود عشق هیجان نداشتاگر زن نبود شعر اختراع نمیشداگر شعر نبود عشق توصیف نمیشداگر مرد نبود زن...
ارزش زن بسیار است.زن اگر نباشد، چراغ خانه خاموش خواهد شد.می گویند مرد ستون خانه است و زن چراغ خانهاگر ستون خانه نباشد، خانه از بین می روداما اگر چراغ خانه نباشد، با وجود اینکه خانه پابرجاست،اما دیگر جای زندگی کردن نیست..زن ها همیشه نقش شان در زندگی کوچک شمرده می شود.اما امان از روزی که نباشندآن روز مردان هم نخواهند بود…....
دلم میخواست پوستم کمی روشن تر بود و موهای خرمایی داشتم، چشم هایم آبی یا سبز بود، چشم آبی ها خوشبخت ترند، در طرف امن جهان زندگی می کنند و تمام دغدغه ی صبح شان شکر کمتر قهوه شان است، تعطیلات کنار دریا میروند و سینه های کوچک و ران های لاغرشان توی آن بیکینی های نارنجی و بنفش قشنگ تر میشود، روی تن شان روغن های خوشبو می مالند و شیر نارگیل میخورند و آفتاب گرم ظهر تا ممنوعه ترین قسمت های بدنشان میتابد، تنهایی زندگی میکنند، تنهایی سفر میروند، و هر بار ...
عشق را باید از شااااملو آموخت خدای احساس بودآیدا را خدای خویش میدانست نه همسرعشق به همسری بها دارد قدر بدانیم دل نرنجانیم زندگی بی عشق پوچ است….روانشناس و نویسنده:المیراپناهی درین کبود...
چه بگویم به دل می گوید یار باشد زخم بزند ما ب جان خریداریم زخم هایش را ….نبود یار درد می آورد زخم ها را ….نمک بر زخم هایم نپاش جاانااننویسنده و روانشناس:المیراپناهی درین کبود....
خار داشته باش بگذار در حسرت چیدنتباشند …..تیغ غرورت زخمی کند آنکه احساست را به بازی می گیرد …. نویسنده و روانشناس:المیراپناهی درین کبود...