پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آیینه ی ما مکدر و غمگین استزیرا که غمی به سینه اش سنگین استبا سنگ غمت چگونه آید به کنارآیا عوض عشق و محبت این است ؟اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست...
بخاطرش جنگ راه بندازقسمت واسه ترسوهاست !!...
عاشقی قسمت ما کرده فقط "آهش" را.....
دلممیگیرد...اوهست...منهستم!امّا...«قسمت» نیست!...
اهل نفرین نیستم رفتی و هر شب تا سحراز غم دلتنگی ات نفرین به قسمت می کنم...
میشود خوبترین قسمت دنیا با توگر که توفیق شود یک شب یلدا باتو...
قایق قسمت اگر دور کند از تو مرارود را سمت تو برعکس شنا خواهم کرد...
ما که قسمت مون نشدولی میگن خیلی حس قشنگیهبه اونی که دوستش داری برسی......
از قسمت و حکمت ای خدا خسته شدم... این بار براى منفقط معجزه کن......
دلم می گیرداو هستمن هستماما قسمت نیست......
ما قسمت حالیمون نیست یامالهممیشیمیامیمیریم......
بخت هر جا که به دست کسی انگشتر دادبی گمان قسمت انگشت کسی سیگار است...
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشتتو فقط قسمت من باشیو من قسمت تو...!...
یکی بودیکی نبودبیخیالقسمت نبود...
قسمت ما این نبودتن هایی را به تن کنیمخودت بریدی...
به جز تو با کسی قسمت نخواهم کرد خیابان گردی پاییزیم را......
خداقسمت داشتنت را از من گرفتگمانم کسی بیشتر از من دعا کرده بود …...