شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
وقتی جوابم می دهی با عشق: جانم ! من صاحب عالی ترین حال جهانم...
وقتی جوابم می دهی با عشق:جانم من صاحب عالی ترین حال جهانم...
تورا جانم صدا کردم، ولیکن برتر ازجانی...
دیوانهشدنکماستمنجانمیدهمبراییکجانمگفتنت...
دلَت می آید،مرا به نامِ کوچکم صدا نزنی وُنشنوی جانم؟!...
مرد یعنی وقتی پُر از خستگیه، اما می دونی اگه بهش زنگ بزنی، با صدای خسته اش میگه جااااانم.....
جانم فدای جان تو...
حرامم باد اگر بعد از نگاهتنگاهی لرزه اندازد به جانم...
چه کیفی داردکسی باشدکه وقتی نام کوچکت رااز ته دل صدا می زندلبخندی رویِ لبانت نقش ببنددو تو آرام بگویی جانم...
جانمفدای جان تو...
گناهم این بوددوست داشتنت را جار زدمندیدینفهمیدیو چقدر مشتتسنگین بود بر جانم...
کلافهکهمیشدماسمشوصدامیزدموقتیمیگفت«جانم»اصلایادممیرفتازچیکلافهبودم!...
مرا تا دل بود دلبر که سهل استهمه دین و دل و جانم تو باشی..........
راحت از این دل مرو، کهجانممیرود!...
قصد جانم کرده ای جانم فدای قصد تو...
نباشینابود میشم......
همه دنیای من تویی...
حس خوبی ست در آغوش خودت پیر شوم...
من آنقدر دوست دارمکه آیندمو غیر تو با هیچکس نمیتونم تصور کنم...
دَر مَن بِدَمیمَن زِنده شَوَمیِک جان چه بُوَدصَد جانِ مَنی......
تو دلربای منینفسی هوای منی...
بیرون ز تو نیست آنچه می خواسته امفهرست تمام آرزوهای منی...
حس بودنت قشنگترین حس دنیاست...
همه ی دنیای من تویی...
توی دنیافقط تو خوب میکنی حال منو......
توقشنگترین خلقت جهانی برا من...
دوستت دارمبهایش هر چه هستروی چشمانم...
وقتی با تو هستمآنچه هستم را واقعا دوست دارم...
بین خودمون بمونههمه چیت یه طرف چشمات یه طرفدوستت دارم عشق خودم...
دوستت دارم هایت را به کسی نگونگه دار برای خودممن جانم را برای شنیدنش کنار گذاشته ام...
کم هستن کسایی که وقتی اسمت رو میگن لذت میبریو با تمام وجوددر جوابشون دوست داری بگی :جانم...
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه امبا تو بودن ز همه دست کشیدن دارد...
تو دیر پیدا شدییا من دیر یافتمتباکی نیستمسافر کوچکماینک پادشاه سیاره جانم تویی......
می پرسند علم بهتر است یا ثروتمی گویمتوآخر تو دار و ندار منی......
عشق تو به تار و پود جانم بسته استبی روی تو درهای جهانم بسته ست...
عشق تو به تار و پود جانم بسته ستبی روی تو درهای جهانم بسته ست...