سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
شب نگردد روشن از وصف چراغنام فروردین نیارد گل به باغ...
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی...
سایه شکن باش چو نور چراغ...
این همه از تاریکی بد نگوییدشما که فروش چراغ تانبه لطف همین تاریکی هاست...
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آیدتو یکی نهای هزاری ، تو چراغ خود بر افروز...
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایمچراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم...
چراغ از خنده ات گیرم که راه صبح بگشایم...
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآییهمه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی...
سراسر نام ها را گشته امو نام تورا پنهان کردم....میدانم شبی تاریک در پی استو من به چراغ نامت محتاجم......
برای چراغ های همسایه هم نور آرزو کنبی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد....