یک روز عشق را می نوازم من با تار گیسوان تو
آینه خیالت را گیسو می بافد انتظار پنجره کی می آیی
گیسوی بلندم !!! به نبودنت نمی آید ؛ کوتاه کنم ؟! یا کوتاه می آیی ؟!
گیسو مفشان،توبه ی ما را مشکن چون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..!
شب این سر گیسوی ندارد که تو داری آغوش گل این بوی ندارد که تو داری
تا نیاراید گیسوی کبودش را به شقایقها صبح فرخنده در آیینه نخواهد خندید ...
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند
گیسو بیفشان بید نامجنون من! در باد بی گردهافشانی گلی پابند گلدان نیست
بعدِ رفتنت/ دیگر/گرم نشد دستم/مشتی خاطره/رودی از اشک/تنهایی ، گیسوی شب را میبافد
مستی به شکستن سبویی بند است هستی به بریدن گلویی بند است گیسو مفشان، توبه ما را مشکن چون توبه عاشقان به مویی بند است
گیسو بسته ام به نسیم آمدنت بی قراری های دل را