شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
اگر امروز به زیارت پدر رفتی بگو یک پنج شنبه دیگر رسید این شتاب زمان برای ملاقات دوباره ماست لحظه ای که ما را دوباره در آغوش می گیری دیداری که پس از آن همه چیز ابدی خواهد بود سولماز رضایی...
هر چیزی را میتوانی پاره کنی و دور بیاندازی اما روزی داخل کتابی ، نامه یا عکسی پنهان شده و غافلگیرانه به تو شلیک میکند !تو خواهی مُرد ، اما خاطرهها ابدیاند ......
امروز در رگ هایم...خون تو جاری ست...جریانی لطیف...ساده و ابدی......
تلخ نه الکل است و نه قهوه... می دانی چیست!؟تلخ به یاد آوردن قول و قرارهای اولین روز دلدادگی بود! که به خیالمان قرار بود ابدی شود......