متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
ای یار...
بی صدا می خوانمت!
چون دل باخته ی تو شدم،
روحم را هم به تو سپردم،
حالا، تا شب و روز سر جای خود باقی بمانند
پناه بده مرا!
که هیچ نمی فهمی از اشک و زاری من!!
تویی که آمدی و پای بر قلبم نهادی و تکه...
بعد از باران،
بوی خاک می آید،
اما از خاک سرزمین من، بوی خون!
شعر: آسو ملا
برگردان : زانا کوردستانی
۳)
ناله ی ابر،
خاک آبستن دانه و جوانه ست،
اما خاک سرزمین من آبستن مین!
شعر: آسو ملا
برگردان : زانا کوردستانی
پوشیده از مین است،
بوی خون می دهد،
اما باز عاشق سرزمین هستم.
شعر: آسو ملا
برگردان : زانا کوردستانی
از درون چشمه می جوشد.
آب نه،
تاول دردناک بر پیکر مردمان کُرد!
شعر: آسو ملا
برگردان : زانا کوردستانی
آسیاب ناتو را می چرخاند
آب نه،
بلکه خون من و تو!
شعر: آسو ملا
برگردان : زانا کوردستانی
هر شبی که تو پیشم بیایی
نامش قدر است.
هر روزی که تو در کنارم باشی،
روز عید است.
شعر: آسو ملا
برگردان : زانا کوردستانی
در دفتر زندگانی ام
به رنگ آب خواهم نوشت، تو را
تا که چشم کثیف زمانه
جرأت نگاه کردن به تو را
به خود ندهد.
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
مژده ی بهار را می دهد،
سهمی از تازگی و زایش داد
به دامان طبیعت،
گل نرگس!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
پاییز در چشمانم نشست،
چه زیبا کرده این جا را،
قاصدک!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
همیشه سبز می ماند،
او که قهقه ی لبخندش به زندگی
بلند است،
صنوبر!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
مهربانی از چشم هایش می چکد،
یاور روزهای سخت من.
مادرم!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
باران رحمت الهی ست،
بر جان و دلم باریده.
عشق!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
از حال و هوای جوانی خارج نمی شود،
دلش پر از مروارید است.
دریا!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
پیراهنی سیاه پوشیده،
می خواهد النگویی سیمین نیز به دست بپوشد.
شب!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
افتاده ام به چه کنم چه کنمی عجیب!
مجبور به فراموش کردنت شده ام،
گرچه همه می گویندم: خودکشی حرام است...
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی
گذر زمان همه چیز را ثابت خواهد کرد،
روزی فرا خواهد رسید که پی خواهی برد،
تو چه انسان دل سنگی بودی...
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی
مبتلا به هزار دردم کرد
آنکس که همه روز
به من می گفت: مواظب خودت باش!
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی