برگردان شعر کوردی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان شعر کوردی
اگر تو پرتوی خورشید بودی
به هیچکس نمی دادمت!
شب ها اسم تو را بر سینه ی تمام ستاره ها می نوشتم
و پیراهن نورانی تو را تنپوششان می کردم
و خودم هم در میان گرمای این عشق آب می شدم.
شعر: برهان برزنجی
ترجمه: زانا کوردستانی
نازنینم!
پیراهنی که تو به تن می پوشی،
لباس روح من است!
در بهشت هم،
همان پیراهن را به تن خواهیم کرد من و تو...
شعر: برهان برزنجی
ترجمه: زانا کوردستانی
سایه سار من است،
گیسوانت.
در سایه اش،
شادمانی هایم را پیدا می کنم...
شعر: برهان برزنجی
ترجمه: زانا کوردستانی
آن لیوان آبی که با دست هایت
برایم می آوری،
آب دست زلیخاست!
از برای یوسف...
شفای تمام دردهایم است.
شعر: برهان برزنجی
ترجمه: زانا کوردستانی
بگذار!
عجله نکن!
هنوز لباس خواب ستاره ها را ندوخته ام!
شعر: برهان برزنجی
ترجمه: زانا کوردستانی
به ابرهایی که از وطن تو می آیند،
خوش آمد می گویم!
هرچه قدر می خواهند ببارند،
بارانش را تنپوش تنم خواهم کرد.
شعر: برهان برزنجی
ترجمه: زانا کوردستانی
[فتوا]
به فتوای کدامین درخت،
آشیانه ام را خراب و
شهد شیرین خوشبختی را به کامم تلخ می کنی؟!
گوشه جگرم را با چاقوی بران می تراشی
شیره ی آرزوهایم را به دشمنان می بخشی...
به فتوای کدامین درخت،
شیرینی وجودم را به سخره می گیری؟!
شعر: برهان برزنجی
ترجمه:...
چشمه،
آیینه ی توست یا که ماه؟!
که اینچنین،
زیبا و شفاف و تماشایی ست...
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
کرکوک،
دختر بزرگ کُرد بود!
به زور شوهرش دادند...
شعر: سوران ندار
ترجمه:زانا کوردستانی
ابر هم زن است!
مگر نه اینکه زمستان می شود،
درد زایمان می گیردش و
تگرگ می شود...
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
احساس می کنم که تو روح منی!
چونکه وقتی تو تنهایم می گذاری،
پیکرم می میرد!
پس چرا تو هی می گویی:
- روح دیده نمی شود!
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
اندام تو فرودگاه ست و
دل من هم هواپیما!
اما افسوس که فرود آمدنم،
ممنوع است...
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
باد نغمه سرایی می کند،
مگر این نیست که به رقص درآمده اند،
همه ی شاخه ها...
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
زمین و کفش
با همدیگر ازدواج می کنند و
فرزندی زیبای روی به دنیا می آوردند...
اسمش را، رد پا می گذارند.
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
یافتمش!
نه معدن قارچ و دمەلان!
بر آورده کردم،
رویاهای شیرین کودکان را نه!
رد پایش را گرفتم،
دزد کفش نمازگزاران مسجد را نه!
بلکه قبر گم شده ی سربازی را
در آن سوی سه گوشه ی جهان!
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
از گل سر شاخه ی درختان
کینه دارد،
همه ی فرمانروایان ستمکار...
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
همه ی عاشقان جهان
حجله ی عشق خود را آذین بستند،
فقط من نتوانستم!
چرا که در آن زمان،
مشغول سرودن شعری برای تو بودم.
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
گر به هر سرزمینی گذرت بیافتد،
بوی خاک وطن من،
به مشامت خواهد رسید.
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
شهری نوین بنیان خواهم نهاد
که نه جنگ در آن جای بگیرد
و نه گرسنگی و نه غم...
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
برف که سپید نبود،
انفال به آن سپیدی بخشید!
شب که سیاه نبود!
برادرکشی آن را سیاهپوش کرد...
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی