برگردان شعر کوردی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان شعر کوردی
آسمان را
با موشک های کاغذی بچه ها هم
غصب خواهد کرد،
جنگ...
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
لوله ی تفنگ ها را گلدان خواهم کرد،
خاکسترهای بجای مانده از جنگ ها را
برای کودکان سرزمینم
به جوهر تبدیل خواهم کرد،
تا در دفترهایشان مشق کنند.
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
در برگ ریزان، کودکی می گرید،
نامش زمستان است!
در یخبندان، صدای پای دختری به گوشم می رسد،
نامش بهار است!
در میان گلزارها، صدای بانویی را می شنوم،
نامش تابستان است!
در زیر تابش و گرمای شعله های آفتاب،
صدای ناله های زنی شوهر مرده را می شنوم،
نامش...
شاخه ای گل نرگسم
در دستان کودکی فقیر،
عطر نوروز از من برخواسته!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی
دخترک بهار است،
که پیراهنی از گل نرگس به تن کرده...
نوروز!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زان کوردستانی
آخ که چه تلخ است،
روایت دراماتیک انفال!
نه با شعر توانش شرح داد
نه با مقاله و سخنرانی...
انفال زخمی ست کاری،
بر پیکره ی وطن.
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی
بعد از فاجعه ی انفال
در بیابان عرعر درخت هایی رویید
که نه درخت خرما بودند و
نه درخت بلوط!
درخت های سرخی روییده
از خون و استخوان و اجساد انفال شده ها...
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی
لنگە دمپایی سبز
که نه مزه ی خیار می داد و
نه طعم زندگانی!
مبدل شد به تابوت مرگ
برای دخترک گرسنه و بیچاره.
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی
لبخند زیبای کودکی ست،
بر صورت چشمه...
تابش ماه!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی
دور و دراز شد،
همچون روزگاران خیلی دور...
دیدار تو!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی
نمی تواند سر بلند کند،
درخت زرد آلویی ست شرمگین...
آن زن زیبا!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی
شعری ست کوتاه
نشسته بر گل های پیراهن زنی...
پروانه!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی
در جستجوی ماه بودم
که دیدم افتاده است درون رودخانه،
یک شب!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی
راه های مالرو را در پیش گرفته اند
برای لقمه ای نان،
کولبرها!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
فاجعه است، فاجعه!
وقتی که فریاد و ناله ی مستمندان
قلب و روح و وجدان
هیچ صاحب منصبی را به لرزه در نمی آورد.
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
با مرگ من،
سکوت تو پایان می یابد!
من این شعر را گواه می گیرم،
که بعد از مرگم،
تو به سخن در آمدی!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
چگونه قلبت راضی می شود
هر غروب،
کبوتر نحیف خیالاتم را
از نزد خود پر دهی؟!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
تنها برگی کافی ست
برای نصب تابلویی
جهت نشان دادن اوج زیبایی
فصل پاییز...
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
تره ی زلف پر مهر زن،
فرمانبردار هر راهی می کند
اسب چموش را...
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
بر شاخه ی درخت زیباست،
اما در دستان تو زیباتر،
چون روی ماه کودکی،
گردوی نو رسیده!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
تاجی از گل است
بر سر زن کشاورز،
کلاه لبه دار...
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
آب روان در جویبار را هم
دو پاره کرده است...
مرز!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
سرک می کشد از پنجره
به داخل خانه...
درخت گردوی پیر!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی