پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بخند و بهانه ای بده به دست دلبرای زنده ماندن...
کنج خلوت من یعنیبهانه هایی که داشتم ونیامدی تا تمام شوددردهایم که با من همین جاخاموش نشست و زخم کردتا آبم کنددعایی که هر باربیشتر اجابت نشدمن اینجا بی تویادم رفت نفس بکشمو همه یادشان ماندمن بی توهمانمرها شده میان آسمان و زمیننه بال پرواز داردنه ذوق نشستن در زمین ........
من این روزها حالش خوب نیست...بیتابی میکند...بهانه ی تو را میگیردکاش قبل رفتنت گفته بودی چطور آرامش میکردی...
تو بهانه ی منی! به دستِ️هیچکس نمیدهَمَت...!...
می دانی جان منروابط پیچیده ی پرنده های مهاجر راو اشیای مه گرفته ی یک اتاق تنهاگرسنگی های ریخته شده از دهان بچه هااندوه موازی سیم های مرزی برقخیابان های فراموش شده از نقشه هابشکه های جامانده از خلیجپل های ریخته شده روی ماهی هاو آتش ...آتش های به جان جنگل افتادهمی دانیهنوز گل های قالی از سر و روی این مردمبالا می روندو مرگ های کوچک و بزرگدور و نزدیکمثل مورچه ی جامانده از همه جاروی سینه ی امان راه می روندمن به ...
.هر صبحزندگی برای ادامه پیدا کردنبه دنبال بهانه می گرددو چه بهانه ایزیباتر از چشمانت. عشق ️️️...
من چه چیزی را بهانه کنم؟که به تو برگردمکه به تو پیامی بفرستماز بخت بد نه کتابی پیش تو جا گذاشته امنه عطری؛ نه شالگردنیبرای یک تبریک ساده هم هیچ مناسبتی با تو همخوانی نداردنه پزشک شده ای؛ نه مهندس و نه...!از تولدت هم که ماه ها گذشته استمن چه چیزی را بهانه کنم که سر صحبت را با تو باز کنم؟چرا به فکرم نرسیده بودآن روز که همه ی بهانه ها را یکجا به دستت دادم تا برای همیشه برویلااقل یکی از آن بهانه ها را ...
بهتر است هیچ بهانه ای نیاوری تا اینکه بخواهی بهانه ای بد تحویل دهی....
در زندگى هر شخصباید کسی باشد براى دوست داشتنکه انگیزه شودبراى گذراندن روزهاى تکرارىکه بهانه شودبراى خواب هاى شبانهکه تجربه کنددلهره ى نگاه هاى زیر چشمى راو مزه مزه کندشیرینى لبخندهایی که بی هوا روى لب مى نشینددر زندگى هر شخصباید کسی باشد که تا همیشه بماندکه با بقیه فرق داشته باشدکه دوستداشتنى باشدکه اسمش رابا جان و دل به زبان بیاوردکه تجسم نبودنش لرزه به جان بیندازدکه فقطباشد و باشد و باشد ........
آغوشت راباز کن تا تپش های تند قلبم را به اقیانوس آرام برسانمآغوشت را باز کن تا هراسی را که در دلم دلواپسانهتورا بهانه می کندبه تسکین برسانم...
پاییز باران شعرو جنون..بهانه اند که از تو بگویم،مقصد چشم های توست️ ....وگرنه من کجا و شعر گفتن کجا؟!...
دل بسته به سکه های قلک بودیم...دنبال بهانه های کوچک بودیمرویای بزرگ تر شدن خوب نبود ؛ای کاش تمام عمرکودک بودیم!....
تُ بارانیت را بپوش من چتر برمی دارم ...بغض هایمان را که قدم زدیمباران را بهانه کنیم ...و دلتنگی هایمان راروی شانه های هم بباریم !!...
قطعا چیزی از قلبت نوشیده امیا عطر تنت را بوییده ام ...که دلممدام بهانه تو می گیرد و بی قرار است...!️ ️️️...
هر بار که می خواهمبه سمتت بیایمیادم می افتددلتنگیهرگز بهانه خوبیبرای تکرار یک اشتباه نیست ....
عزیزِ لحظه های مندلم شانه های امن تو را میخواهدچه کنم دل است و کارش عاشقیعشق کاری کردهبه هر بهانه ای هوای تو کند......
قطعا چیزی از قلبت نوشیده امیا عطر تنت را بوییده ام ...که دلممدام بهانه تو می گیرد و بی قرار است...! ️ ️️️...
انگار قبل از آمدنت،تو را دوست داشتم!انگار تو را در جایی و در جهانی دیگر دیده بودمانگار همه آن چیزهایی را که دوست داشتم را میدانستی وهمه آنها را در تو می دیدم.. انگار تمام رویاهایم تکه تکه بهم چسبیده بود و آرزویی را که در دلم داشتمبا حضور تو برآورده شد!همه چیز قبل از آمدنت شروع شده بوددوست داشتنت بهانه بود!من از قبل عاشقت بودم......
خدا را چه دیدی عزیزِدلم؟!!شاید سال ها بعد ...به ب هانه ی نوازشی،قلبِ تو را در آغوش بگیرند...! تک تکِ دردهایی که ،به جانم آویخته ای...
دلم دائم بهانه ی تو را می گیردجز اینکه دوست داشتنت را برایش شعر کنم چه کاری از دستم بر می آید ....
این روزها...دلم بهانه گیر شده است !یک فنجان قهوهمقداری ارامشکمی "سکوت"یا ...این ها همه اش بهانه است!این روزها دلم فقط تو را می خواهد ......
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم ... ️️️...
ماندن بهانه نمیخواهد که؛یک قلب میخواهد که بی وقفه برایش بزند...️️️...
تو بهانه ی هر روز منی بهانه ی زندگی کردن و نفس کشیدن بهانه ی تکرار دوستت دارم......
جانِ دلم،مهربونم،همسرم،روزِ مرد بهونه ای شد که بهت یادآوری کنمچقدرررررررر دوسِت دارم عزیزم،روزت مبارک مرد من...
وقتى از ته دل بخندی، وقتی هر چیزی را به خودت نگیری، وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی، وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی، آن زمان است که واقعا زندگی میکنی ......
کسی سوال میکند«به خاطر چه زندهای...؟»و من برای زندگی تو را بهانه میکنم......
برای زیستن هنوز بهانه دارممن هنوز می توانم به قلبم که فرسوده استفرمان بدهم که تو را دوست داشته باشدبه قلبم فرمان می دهممیوه های زمستانی را برای تابستان ذخیره کنندتو در تابستان از راه برسیسبدهای میوه را که وصیت نامه من استاز زمین بی برکت و فرسوده برداریاز قلب بیمارم می خواهم تا آمدن تو بتپد...
سرماى زمستانتنها بهانه به آغوش کشیدنت بود!مانده ام در بهار، چه بهانه اى بیاورم...
هر صبحزندگی برای ادامه پیدا کردنبه دنبال بهانه میگرددو چه بهانهایزیباتر از چشمانت...
غروب جمعه که می شودبیشتر از هر وقتی بهانه بودنت را میگیرد...
غروب جمعه که میشوددلم بهانه ات را میگیرد و تنهاییم طلوع میکند...
به هر بهانه ای از خانه می زند بیرونکسی که خاطره هایش پر از خیابان است...
وﻗﺘﯽ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎ ﻋﯿﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎ ﻋﯿﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩﻣﺎﺩﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﺳﺖﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎ ﻋﯿﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...
دوست داشتنت بهانه است من تو را برای نفس کشیدن میخواهم برای زنده ماندن...
خیلی که به آدم های اطرافت نزدیک میشوییادت می رود که دیر یا زود می روند...یادت می رود که دیر یا زود خسته می شوند و دنبال بهانه می گردند تا از تو فاصله بگیرند...خیلی که غرورت را برای دیگران بشکنی،خیلی که بدانند دوستشان داری، آنقدر کسل کننده می شوی که حتی از راه رفتن و دوست داشتنت هم ایراد می گیرند...آن وقت می چسبند به بی ارزش ها،و آنقدر دلت را می شکنند که نگو!خودت را، غرورت را و دلِ زبان بستهات را هرگز زیرِ پای هیچ کَسی نینداز،حتی ...
بهانه که تو باشیشبم میشود شیرین ترین شب عمر ️️️...
بهانه برای رفتن زیادست این ماندنست که بهانه نمیخواهد این ماندنست که دل میخواهد شهامت میخواهد عشق میخواهد . . .️️️️...
صبح تنها بهانه ی نمناک باغچه است برای عطر پاشیدن و نازیدن و تو تنها بهانه ی زیبای منی برای خندیدن ...️️️...
من برای زندگی تو را بهانه میکنم...
مهم نیست ولنتاین یا سپندار مذگانهر دو بهانه اند برای اینکه به تو بگویمبی بهانه دوستت دارم...
بهانه ای برای رفتن نیست من می مانم و خودم رالای بازوانت گره میزنم شاید اینزیبا ترین پاپیون دنیا شد...
هوای آغوشت دیوانه ام میکندموهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرندکاش لااقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابملالایی ها پیشکش...
نه برف مرا مى ترساندو نه سرماولى در این حجم سنگین تنهایى امبراى گرم شدن بهانه اى ندارمجز این که دوستت داشته باشم ....
کاش یک صبحهوای مرا دلت بهانه کند ......
ولنتاین بهانه استتو خود عشقی...
چقدر خوب است که میان این همههیاهوی زندگییکی باشد که تو را دیوانه وار دوست بدارد و تو را به زندگی دلبسته تر کند!خنده هایش تو را دور کند از این هیاهوو تو برای عاشقانه زیستن او را بهانه کنی.چقدر خوب است️ ️️️...
من برای امروزی که تو را ندارمناراحت نیستم!ناراحتم برای چهل سالگی ام،آنجا که به بهانه ی یک شعر،یک آهنگ،به یادت میافتم؛و به دخترم لبخند می زنم ...من برای آن لبخند که درد دارد، ناراحتم......
او که می رودبی هیچ بهانه ای...خیر که هیچشرش کم باشد از روزگارت...!...
من چه چیزی را بهانه کنم؟ که به تو برگردمکه به تو پیامی بِفِرستماز بخت ِ بد نه کتابی پیش ِ تو جا گذاشته امنه عطری؛ نه شالگردنیبرای یک تبریکِ ساده هم هیچ مناسبتی با تو همخوانی نداردنه پزشک شده ای ؛ نه مهندس و نه...! از تولدَت هم که ماه ها گذشته استمن چه چیزی را بهانه کنم که سر صحبترا با تو باز کنم ؟چرا به فکرم نرسیده بود آن روز که همه ی بَهانه ها را یکجا به دستَت دادم تا برای همیشه برویلااقل یکی از آن بهانه ها را برای امروز پس اند...