جمعه , ۲۰ مهر ۱۴۰۳
تو را جایی دیده امدر آینه وقتی نگاهم می کرددر قاب خالی پنجرههنگام نور افشانی ماه در شادی گنجشگان صبحوقتی در جوی آب بازی می کردنداز کتابی که می خواندمآهنگی شنیدمدر خانه ی تو نشستمچای از دست تو نوشیدمچشمانی لبخند می زدراستیتو را کجا دیدمکجا شنیدم...
ماهرخ است و گندمزار گیسوانش چگونه مست نشوم از این همه زیبایی..... ..فیروزه سمیعی...
قبل از همه ی معشوقه هایت به تو ایمان آوردمقبل از آفتاب گردانهابه آفتابقبل از معبدهای کهنبه خدایانو خواب نیلوفری مردابدر لالایی ماه چهاردهمن با شط جلیل شب با بیدارى زنجره هابا بیخوابى اخترانبه تو ایمان آورده بودماى پرنیان نوازش خواب های خاکستری سیاهه خوان زمستانمقصیده ی بازگشت پرستو باشدر بى سرانجامى بهار...فیروزه سمیعی...
روشن دیده ی دل به ماه رویتاز دل نرود هر که ببیند مه رویتفیروزه سمیعی...
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی...
اسمان به زیبایی ماهش مینازدو من به تو...
خود ماه آنقد ماه نی که تو آنقد ماهی...
نیمه شب ِ گیسوانتکنار می رود؛ماه ِ تمام...
جا ماندهرد نگاهمبر ماه ِ برکه ی آرزوها...
بوی ماه میدهی در آسمان من بمان...
ماهو که داشته باشیدیگه دنبال ستاره ها نیستی...
خود ماه انقد ماه نیست ، که تو انقد ماهی...
جات توی قلب منه...تو ماه و ستاره ی من نیستیتو تمام کهکشان منی......
صورت ماهتبه آسمان سیاه افکارم نور می پاشدمثل ماه...
دل هوای روی ماه یار دارد جمعههادل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها...
ماه، شایدفرزند نداشته ماستزیباییاش به تو رفته وتنهاییاش به من......
ماه نمایان/کاش نخواند امشب ستاره/برف برهنه...
هنوز فکر میکنمماه یک زن استدیشب ماه شده بودی!...
بهمن خاص بودبعد ماه شدهمونی که با همه فرق داره...
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام نداردکه در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی...
کاشجای ماه بودمانگشت نمای شب تو...
در کنج چشمانم چقدر ماه دیدنی ست...
مثل شب های دگر باز به هم خیره شدندبرکه و ماه ، ولی از سر بی حوصلگی...
مات و مبهوت توام ماه تماشایی من️️️️...
گودی آن چاله های گونه ات یک چاه نیست پس چرا زیباییش دست کمی از ماه نیست...
مهر در چهره ی مثل پری اش بسیار است ماه منظومه ی من مشتری اش بسیار است...
تو برام تڪی ،همونجور ڪہ آسمون یہ ماه داره...!️️️...
باز کرد/ دکمه هایش را ماه/درون شب/ گم شدیم...
نه ماه خوابیده / نه شاعر/بوف کنار فانوس...
دکمه های شب واماهانگشت نما...
سه چیز زمانِ زیادی پنهان نخواهد ماند :- خورشید- ماه- حقیقت...
در آسمانم بمان من ماه رابا تو می شناسم...
ماهاز یقه ات بیرون آمدشب راهش راگم کرددکمه ات راببند...
آه ...ای ماهماهی تنها را تو به دریا برسان...
هم ماه منیهم جان منی...
چو شب...به راه تو ماندمکه ماه من باشی...
قسمت دیگر دلتنگی امبی خیالی ماه بوداین سلیطهبه همه لبخند می زند!...
سنگ ماه رابه سینه می زندبرکه...
شش ماه اول سال خوب استهر ماه تو رایک روز بیشتر دارم!...
بازکرد/دکمه هایشرا ماه/درون شب گم شدیم...
نه ماه است و نه مهر...! روزهایی که تو را ندارم...
می خواهم فراموشت کنماما این ماهماه هر شبتو را به یاد من می آورد...