دو پرنده یادمانِ پروازی و گلویی خاموش یادمانِ آوازی.
عصر دی روی دیوار پس از پرواز لنگه کفش قرمز
گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ، فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
پرواز بوسه است/شب های آسمان/ستاره های دنباله دار
به قصد پرواز تجربه کردم سقوط را
بال هایم را چیدند پرواز را در دهانم مزمزه کردم
این باغِ لگدکوب شده/ شکوفههای گلسرخ/باز/به پرواز درامد سینه سرخ .
اندیشه ی پرواز سهم قاب پرنده
به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز فرو ریخت پرها نکردیم پرواز
با مرغ ها که باشی قد قد میکنی با عقاب ها باشی پرواز می کنی
برای رسیدن به *تو* راه نمی روم پرواز می کنم...
زندگی یک فهم است فکر زنجیر کنی یا پرواز در همان خواهی ماند
غروب اسمان مرا به فکر مرگ می اندازد تا دیر نشده مرا باخود به پرواز در بیاور
پرواز چه لذتی دارد؟ وقتی زنبور کارگری باشی که نتوانی عاشق ملکه بشوی؟
پرنده ی بیقرار دلم هوای پرواز دارد وقتی که آشیان تویی
بعضی وقتا باید بیفتی قبل از اینکه پرواز کنی!