تو باید باشی تا جمعه هایم پر شود از نور پر شود ازعشق دقایقم از دوست داشتنی ابدی لبریز گردد ... تو باید باشی تا جمعه های من بخیر بگذرد ...
بی تو من، جمعه ی هر هفته کمی می میرم...
جمعه یعنی انتهای انتظار
جمعه هایی که می رسند از راه شنبه هایی که باز در راهند غصه هایی که اول هفته عقده هایی که آخر ماهند دلخوشی ها که عمر می بخشند درد هایی که عمر می کاهند سال هایی که می روند از عمر عمر هایی که تند و کوتاهند شب کسانی...
جمعه غم تنهایی نیست غم نبودن توست که از طلوعش تا غروب لحظه لحظه پیر انتظارت میشوم...
بیا ردیف کن این جمعه های درهم را...
بابا نبودنت تمام روزهای هفته قلبم را به درد می آورد اما ... جمعه که می شود جای خالی ات طور دیگری تیر می کشد!
جمعه یعنی من باشم و ️ چند خاطره ی بوسیدنی ات!
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم نه؛ ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی تمام...
کاش این جمعه بگوییم به تبریک ظهورش صلوات!
تا الان چهل و چند هزارهٔ هول آور است کسی نمی داند من در انفرادیِ این دیوارها چه می کنم، زنده ام، مرده ام، بریده ام، یا باز مثل همیشه همان آرامِ آهستهٔ دریا و خاموشِ بی دلیلِ بارانم. عجیب تر اینکه چرا هیچ فرقی میانِ جمعه با سه شنبهٔ...
محول می شود جمعه اگرباخنده ای شیرین به رویایم بیایی
آخرین جمعه ی اسفند تو را کم دارد
ای حضرت دلها اگراین جمعه بیایی صدها گره از سیزده ما بگشایی….
به روزهایی رسیدم که... دیگر چند شنبه هایش مهم نیست، آدم ها و روزهایش همه جمعه شده اند...
با شنبه ی بی دوست چه سازد دل بی_تاب ای جمعه نمی شد دو سه روزی تو بمانی ؟
اسفند ماهی سمبل:ماهی عنصر:آب روز اقبال:جمعه سنگ خوش یمن:یاقوت کبود رنگ:سبز روشن
متنفرم از غروب جمعه ای که تو را از من گرفت مادرم
مادرم جمعه یعنی شمارش جمعه های هفته ای که ...باز بی تو گذشت
بالاخره یک روز سهمم را از این جمعه های دلتنگی میگیرم...! روزی که عصرش،در کنار تو بخیر شود... جمعه ها این روز را به من بدهکارند...
مامان نبودنت جمعه هایی است پر از دلتنگی... من هر چه بلد باشم نداشتنت رو نابلدم
خاطرات خاک خورده دردهای نهان شعرهای بی مخاطب سوغات جمعهها.
جمعه یعنی چای با عطر حضور تو دم بکشد
دل هوای روی ماه یار دارد جمعهها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها