به دلهای رقیب و من نشانی مشترک خورده که او هم با همین لبخند زیبایت کلک خورده..
دلم برای نگاهش دوباره لک زده است و بیخیال که عمری بمن کلک زده است قمار بازم و این هم شکست تکراریست دوباره شاه دلم را رقیب تک زده است....
دست به دستِ مدّعی شانه به شانه می روی آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!
شیرینیات به کام رقیب است و تلخیاش عمری مرا به خلسهی بیداد میبَرَد...
لذت عاشقی را آدم و حوا بردند، نه رقیبی بود،نه گذشته ای،نه حسودی و نه بدخواهی... دو عاشق و یک جهان، دلم می خواهد حال خوبشان را...
آنقدر از تو گفتم آنقدر از تو نوشتم که تمام شهر عاشقت شده اند باید آرایشت را در شعرهایم عوض کنم رقیب خیلی زیاد شده
ما را کِه جگر به دندان و دهان پر از سکوتیم دل داده ولی دلی نصیبمان نیست در این شهر کِه غوغا سرِ دلدادگی ست چاره ام جز خموشیِ ، احوال چیست چون برگِ خزان بِه زیر پا فتاده اما جزصدای استخوان شکستنم نیست یارِ آن کس ک دلی ز...
رفتنت نامردیِ محض بود... رها کردنم، آخرِ بی معرفتی بود... اما بزرگترین حسنی که داشت این بود که فهمیدم بعد از تو هم میشه زندگی کرد میشه نمرد میشه نفس کشید سخت بود اما میشه تحمل کرد... فکر می کردم با رفتنت، بمیرم خدا خیلی بزرگ بود که کمکم کرد...
تو دستات تیشه هم باشه قشنگه رقیب ریشه هم باشه قشنگه تو عینک می زنی، عیبی نداره عسل تو شیشه هم باشه قشنگه...