شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
چون لوندی مست پاشیدهعطر اردیبهشتبر نیم بند جانمبگذار بتوفد بر چاکراه تنمهرم نفس هایت...
شانه هایتاتاق خواب من بود !چشم هایت چراغ خوابو نفس هایتقصه های هر شبمافسوسبر روی کاناپه ی تنهایی خودغم نداشتنت رادر آغوش گرفته اماتاق خواب وچراغ خواب نمی خواهمنفس هایت را از من نگیرکه هیچ قصه ای برایمشیرین تر ازنفس هایت نیستمجید رفیع زاد...
عطر وجودت ، ضرب بوسه ای شیرین ،می شود گلاب قمصر کاشان ../×هرم داغِ نفس هایت ،به علاوه ی چشمانی ستاره باران ،مساویست با هوای گرم کویر ../+جرعه ای ناب از احساست ،تقسیم لحظه های عریانی ،برابر با چشمه ای روانه ی صحرا ../÷و در آخر خوابی آرام در آغوش تو ،منهای کابوس رفتن ،معادل با یک فنجان قهوه ی داغ و شیرین ../-| رَقَمِ شیرینم |{ تو فقط باش تا همه ی محاسباتمدرست از آب در آید }سارا کیهانی (آسمان)...
دروغ بزرگی ست جهانِ بی تو... ♡نفس هایت، فصل بهارست! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
بهار هم که بیاید عطر نفس هایت چیز دیگری ست!...
عشق یعنی ؛ به آغوش کشیدنِحرارت نفس هایتدر التهاب بغضیبه وسعت آرامش سحرگاهی...
دلم پَر میزند برای آغوشت برای نفس هایت، برای بودنت....!️ ️️️...
باور ڪن !ڪار من نیستڪار ِخداست دلم جایےمیان ِنَفَس هایَتگیر ڪرده است...