شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
قد علم می کند
عشق
از قامت افتاده ی عاشق
-بادصبا
دلتنگی...
شبیه من است
فاصله ها را
وجب می زند
کسی
باور نکرد تنهایی ام را
جز، خیال توسن تو
که شب به شب
جغدی
فوت می کند به خاکسترِ باد آورده ی تو...
بهانه های کاغذیم
رنگِ کهربایی گرفته
نمی دانم
پاییز همین حوالی ست؛
یا چشمانم سرما خورده ...
دردهایش را می چلاند
زنی که غصّه هایش را
زیر باران می شوید...
وقتی خیس می خورند
کلمات در گلوی من
کسی چه می داند
که این بغض سرکش
چه چیزی را بالا نمی اورد
پلک هایم اما
شب به شب خوابت را
می بینند
دیر آمدی...
مزه ی خرمالوهای گس
ترش و
پاییز کش دار شد
کدام تان خواب رفته اید
تو یا ساعت؟
اشکهایم را
وقف باران کرده ام
وتو
هرگز نخواهی فهمید ،
قطره های زلال آبی
که از شاخه های درختان می چکد
ژاله های نشسته در
چشمان بیقرار من است...
چشم ماه خون بود
وقتی سنگفرش خیابان
سرخ تر از انار می تابید
تا سایه ای در دل تاریکی شب
با لهجه ی آفتاب
شبیه به رقص نور
به صورت خورشید برقصد
مثل رقص خدا با نور...
هنوزمانده است
تا گلهای پیراهنم
بوی انار بگیرند
شب راگفته ام
انقدر بیدار بماند
تا یلدا
خواب آمدنت را
تعبیر کند
تو و بارانِ احساسی
که می بارد
به جانِ هرلحظه
آهسته
و روشن
چشمِ ماهِ آسمان
از چرخشِ نرمِ قلم
بر سطرِ سطر
دفترِ قلبِ بی تابم
-بادصبا
خاک می کنند
عشق را
پای انتقام
چشمان پر خونت
-بادصبا
به پرواز در می آورد
بادبادک آرزوها را
دخترک قصه ها
-بادصبا