قیمت ما همه این بس که به بازار توایم...
کاش جای بوسه ام می ماند بر پیشانیت فرق زیبا ماه من با ماه محرز می شدش
رک بگو! عاشق این بی سر و پایی یا نه؟ درک تقریبا و انگار و حدوداً سخت است
در کنارم بوف کور و مسخ میخوانی که من صحبتم را در هدایت هم کمی صادق کنم
برخیز ببین چشم جهان سمت تو بیدار نشسته تا صبح شود چشم امید همه از خواب برآرد
کمیِ فاصله ها شاخص نزدیکی نیست من کنارت، به موازات تو ترسیم شدم
غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را... برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را...!
آنقدر مرا باش که حافظه اَم از تو سَر برود ...
تو اگر باشی و من باشم و عمری باشد ناخلف باشم اگر فکر به اغیار کنم
یک نامه به نامم ننوشتی مگر آخر کاغذ به سمرقند تو ای قند، به چند است؟!
لاف رنجی را که من دیدم رفیقان می زنند زخم بر تن می نشیند، جامه خونین می شود!
شعر گفتم تا کمی بغض زبانم بشکند آن قدر باران ببارد ناودانم بشکند انقدر دوری که وقت تیرباران کردنت بس که زه رامی کشم شاید کمانم بشکند باغزل می رقصی و با شعرباعث می شوی نرخ سیمین های شهر بهبهانم بشکند! پیکها را می دهم با قاب عکس تو سلام......
کفتری می میرد و از او خبرها بیشتر می شود وقتی که می ریزند پرها بیشتر چارده قرن است دخترها به چشم گورها زنده می میرند حتی از پسرها بیشتر! من زره پوشیدم و در جنگها فهمیده ام تیر می افتد به جان بی سپرها بیشتر خود کشی کردم ببندم...
گویند که در سینه غم عشق نهان کن در پنبه چه سان آتش سوزنده بپوشم ؟!
من منتظرم، شانه ی من ساحل امنی ست آماده ی آن لحظه که لنگر زده باشی
عشق شیرین من ای قصه مهتاب وپلنگ یونسم یونس در مانده ی در کام نهنگ شهد شیرین لبت نوش لبان دگریست و نصیبِ من ودل تلخ تراز زهر شرنگ میل نابودی خود کرده ام ار لطف کنی تیری از هرمژه ات رابفرستی تو به جنگ خسته ام،خسته تر ازآن که...
من غرق درس و مدرسه بودم تمام سال آن موی سر به زیر مرا سر به راه کرد
ﺣﻠّﺎﺝ ﺷﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺮﻡ ﺳﻮﮔﻨﺪ ؛ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ دﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ!
گفت :چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی!؟ من ز برای این سخن شهره ی عاشقان شدم
نه هراس از آتش دوزخ، نه اخراج از بهشت آخرش هم آدمی را هیچ چیز آدم نکرد
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما...
حد مِی هشتاد ضربه، حد چشمان تو چیست؟ مستِ چشمان تو را اعدام باید کرد و کُشت...
من یقین دارم همین جا در همین دنیا شبی آه این هر شب نخوابیدن. بگیرد دامنت ...!
من در پی تو هستم و مردم پی بهشت ایمان شهر کفر مرا در می آورد