یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
یک لحظه یادِ چیزی می افتم و بعد به همه چی می خندم.حالا هم که دارم این نامه را برایت می نویسم یادِ خنده های مان در کافه ها و رستوران ها افتاده ام.چه کیفیت نایابی داشتند آن لحظه ها.می فهمی که…؟ هیچ وقت با هیچکس مثل تو صمیمی نمی شوم...- روبر لاشنه...
یکی از نشانه های ناب صمیمیت (Intimacy)، این است که افراد برای آینده ی دور، برنامه ریزی مشترک می کنند.بسیاری از این برنامه ها به نتیجه نمی رسند، اما نتیجه چندان مهم نیست.پیام پنهانِ چنین خیال پردازی هایی این است: در دقیقه ی «اکنون» تو را برای آینده و آینده را برای با تو بودن می خواهم....
معمولا ناکامی های درمان به خشم های جا به جا شده و فرافکنی های خنثی نشده ی مراجع نسبت به افراد زندگی اش برمیگردد، که بر روی درمانگر خالی میشود.هر فردی در درمان اگر بتواند به نوعی رابطه ی صمیمانه اش را با درمانگرش نگه دارد، رابطه های خارج از درمانش هم از پراکنندگی و آسیب پذیری دورتر میشوند.چون نگه داشتن صمیمیت یک مهارت است.مهارت مهارِ خشم و تبدیل آن به کلمات و جملات سالم بدون حمله و تخریب و بی ارزش سازی و یا قهر و سکوتِ کودکانه.مهارتِ ابر...
هر زمان که فکر میکنم او را کامل شناخته ام، اتفاقی می افتد و متوجه میشوم هنوز بخش هایی کشف نشده در درونش وجود دارد.هنوز شکنندگی ها و آسیب پذیری های دلنشینی دارد که درک شان از زیبا ترین بخش های رابطه ام با اوست.هر زمان که فکر میکنم عمیق ترین نوع صمیمیت را با او تجربه میکنم، با رخ دادنِ اتفاقی متوجه میشوم هنوز به اندازه ی کافی درکش نمیکنم و هنوز هم بخش هایی در رفتارم وجود دارد که او را آزار میدهد.بعد از تمام این سالها، هنوز در حال کشفش هستم....
دستت را فشردم و گفتم: دوستی!دستم را فشردی و گفتی: دوستی!حرارت سبز صمیمیت از جانمان تراوید،و دستانمان گلدان اعتمادی شد و گل بوته ی باورمان در آن ریشه بست......