دلم روشن است روزهای انتظار و دلتنگی به زودی سر خواهد آمد و چشمان زیبایت از محاصره ی ابرهای تیره رها و دوباره درخشش آن گرما بخش زندگی ما خواهد شد. به این امید روزهای اندوهبار حبس را در این چهار دیواری می گذرانم.آنچه که تحمل روزهای طاقت فرسا و...
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر بجز از امشب و فردا شب و شب های دگر .
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم، برآنیم هنوز
به دنبال آرزوهایم خواهم رفت عهد بسته ام قبل از مرگم نمیرم
خوشا آن حالت مستی که با ما عهد میبستی
تو همان عهد ی که هزار بار بستم و توبه ای که هزار بار دیگر شکستم اما باز هم عاشقانه می خواهمت جهنم را شش دانگ میخرم اگر آغوشت گناه باشد...
عهد بستم نفس️م باشی
خوشه خوشه ی تنم قهقه ی وفا می زند به عهد سر خرمنت
عهد بسته ام کنار تنت بمانم گیسوانت را به دست بگیرم لبانت را به لبهایم بگیرم و تا زنده ام اسیر عشق تو باشم
من اول روز دانستم که این عهد که با من میکنی محکم نباشد
اونجا که حافظ میگه * تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد* بارها تو دلش زار زده که *ولی تو قول داده بودی...*
اگه حتی تو بخوای عهدمون شکسته شه نمیذارم یه نفس دلم از تو خسته شه دلِ من از غم دوریت مرده تو خیال میکنی خوابش برده یه دفع از من بیچاره چرا نمیپرسی زنده ام یا مرده نمیپرسی و نمیدونی غمت چه بلایی به سرم آورده
من با توام ای رفیق با تو دیریست که با تو عهد بستم همگام توام بکش به راهم همپای توام بگیر دستم
یک بار عهد بستم و نشکستم صد بار عهد بستی و بشکستی؟ دیگر نگویمت که چه ها کردی؟ دیگر نپرسمت که کجا هستی
تو عهد کٖردهای که کشانی به خون مرا من جهد کردهام که به عهدت وفا کنی