کاش انگشتانت گِره میخورد به دستانم دلت پُر میشد از عشق من آن گاه دنیا خلاصه میشد در آغوشِ مردانه ات
آرامشی میخواهم از جنس آغوش تو ...! و لبخندی که تمام دلهره هایم را از یادم ببرد، تا نقش ببندد عشق در قاب زندگیم ....
پاییز همه ی عاشقانه ها را با خود آورده،فصل بارانِ نم نم و رنگ تند نارنجی... تنها یک چیز کم دارد یک همراه ، آن هم از جنس تو ...
هر روز صبح بودنِ بوسه های تو الزامیست تا مرا بدرقه کنند، به سوی جهانی که خستگی های روزمره پیدایم نکنند! و چقدر دلنشین خواهد بود صبحی که با بوسه های تو شروع شود.
عزیزِ لحظه های من دلم شانه های امن تو را میخواهد چه کنم دل است و کارش عاشقی عشق کاری کرده به هر بهانه ای هوای تو کند...
آرامشی میخواهم از جنس آغوش تو ...! و لبخندی که تمام دلهره هایم را از یادم ببرد، تا نقش ببندد عشق در قاب زندگیم ...
عشق جان این حال و هوا تو را می خواهد قدم زدن زیر باران تو را می خواهد این همه زیبایی تو را میخواهند از همه مهم تر منم که هر لحظه تو را میخواهم...
تکیه گاهم اگر تُ باشی به تمام تلخی های دنیا لبخند می زنم و غمی ندارم منحنی لبخندت هزار درد را درمان میکند آرامش با تو معنا پیدا می کند ...
دلم را سپردم به بی خیالی اما باز هوا، هوای دوست داشتن توست.....️
عشق اتفاقیست که در یک نگاه می افتد و من بی خبر افتادم در عُمق چشمانت که بی وصف شدنی ترین جای دنیاست ... مژگان بوربور ️️️
عزیزِ لحظه های من دلم شانه های امن را میخواهد چه کنم دل است و کارش عاشقی عشق کاری کرده به هر بهانه ای هوای را کند...
عشق اتفاقیست که در یک نگاه می افتد و من بی خبر افتادم در عُمق چشمانت که بی وصف شدنی ترین جای دنیاست ... ️️️
عزیزِ لحظه های من دلم شانه های امن تو را میخواهد چه کنم دل است و کارش عاشقی عشق کاری کرده به هر بهانه ای هوای تو را کند...
تو مثل هیچ کس نیستی نگاهت! لبخندت! چشمان دل فریبت! تو قشنگ ترین مرد تاریخی در نگاهِ من
گرمای آغوشت این فصل را عاشقانه تر کرده، پر و بال داده به عشق مان.. دل انگیز و دوست داشتنی تر شده بی شک تو، از دل تابستان به قلبم رسیده ای..
گرمای آغوشت این فصل را عاشقانه تر کرده پر و بال داده به عشق مان دل انگیز و دوست داشتنی تر شده بی شک از دل ِ تابستان به قلبم رسیده ای.
بهانه ام اگر تؤُ نباشی️ عشق از واژه های شعرم نمی چکد هرگز...!
آغوشت را می خواهم انگاراز هزاران قرص آرام بخش آرام بخش تر است
اینجا پُر از عطر نفس های تو شده من مانده ام چگونه به سرانجام برسد روزه های من وقتی که هر نفس عطر تو را دارد...
دلتنگی من به تو تمامی ندارد هر شب دلم از در و دیوار خیالت بالا می رود اما دستش به تو نمی رسد...
باران می بارد و من در انتظار آمدنت ! عجب خیال باران خورده ای ...