متن نوشته خاص
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نوشته خاص
هیچ نیمه ی گمشده ای وجود نداره!
تنها چیزی که وجود داره تکه هایی از زمانه که با ی نفر حال خوشی داریم.
حالا ممکنه چند روز یا همه ی عمر باشه.
جای خالی آدما اولش ترسناکه؛
بعد غمگین میشی، بعد عادت میکنی، بعد از تنهاییت لذت میبری....
و در آخر دیگه چیزی برات مهم نیست، فقط هست و نمیشه کاریش کرد....
در دل و دین من
شما مقدس ترین پناهید
ای همه باورم
خسته ام
انها زیاد حرف میزنند
فکر میکنند جای تو را پر کردند پ این درحالیست که من یکلبخند تو را به دیوان انها نمیفروشم.
رابطه ی منو تو
عین تیغ رگم بود دلبر
همونطور که من جونمو میدادم برا تو
الانم همونطور رگام جونشونو میدن برا تیغ🖤🥂
آدمای بی شخصیت
همون اول ممکنه خودشون رو نشون ندن
بلکه به مرور زمان و کم کم شخصیت واقعیشون برات رو میشه
بی شخصیتای واقعی خوب بلدن رول آدمای با شخصیت رو در بیان و
برات تر و تمیز نقش بازی کنن
اما همینکه یه مدتی میگذره،
ذات واقعیشون رو...
کمی این پا و آن پا کرد
با لباس هایش ور رفت و با گوشه شالش مشغول شد .
مدام شال را جابه جا کرد گاهی موهای خرمایی رنگش را بیرون ریخت و گاهی شال حتی چشمانش را نیز پوشاند.
بازهم کلافه به کیف چشم دوخت کیف از درون ویترین...
برای فهمیدن حقیقت یکی خودشو به خطر میندازه یکی یه نفر دیگه رو،، در نهایت دیدن چهره عریان و بی رحم حقیقت چقدر ترسناکه!!!! ولی از همه ترسناکتر اینکه با وجود همه اینا نه به دنباله حقیقت ،بلکه به دنبال رویا خاطره،یا یه چیزی شبیه این باشی
حواسمان به آدم های به موقع باشد.
کسانی که حواسشان است ،
وقتی تشنه ایم بفهمند و آب به دستمان برسانند .
تلاش کنیم فرد به موقعی باشیم...
ما از نبردی تن به تن برگشته ایم، من با تو، بخاطر خودت جنگیدم و تو با من، اما بخاطر دیگری!
از این نبرد تنها چند یادگاری برایمان مانده است؛ برای تو زخم های نقش بسته ای که پیکرت را خراشیده، و برای من ویرانه ای از دلم که تو...
آرشی دگر خواهم شد، می روم بر بالای دماوند، کمان بر خواهم کشید و تیری زنم، اینبار سوی جنوب نه سوی سمرقند
تیر می رود جان من نیز، جان می دهم پر پر شوم چون گل یاس، ولی دلشاد از آنم که تیر می رود، می رود و نشیند آن...
بی اراده به دنیا می آییم ..!!!!ولی سعی کنیم زندگیمان بی اراده نباشد ...!!!!🌱دلارام امینی 🌱
ﻋﮑﺎﺱ: ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ؟
ﭘﺴﺮ: ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﺸﻪ؟
ﻋﮑﺎﺱ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﮐﻮﻟﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ
ﭘﺴﺮ: ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻬﻢ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ؟
ﻋﮑﺎﺱ: ﭼﻪ ﮐﻤﮑﯽ؟
ﭘﺴﺮ: ﮐﻤﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﺟﺎی ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﮐﻨﯽ؟
ﻋﮑﺎﺱ: ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ عجله...
بی آنکه بوی تو را بشنوم،
ریشه های سیاهم در تاریکی بیدار می شوند …
و فریاد می زنند بهار، بهار،
شاخه های درختم …
من به آمدنت معتادم!
جرأت حقیقت بازی می کردیم نوبتش شد پرسیدم:
چطوری دل می کنی؟
خندید و با حالت بامزه ای گفت:
یواش یواش کمرنگ می شم!
اون موقع متوجه منظورش نشدم.
کاش هیچ وقت نمی فهمیدم...!
بزرگتر که میشی ترس هات میریزه
ترس از تنهایی
ترس از نبودن ها
ترس از تاریکی
به یه جایی میرسی که از شدت نبودن ها
تو تنهایی و تاریکی هات غرق میشی
دوستان ممکنه زیاد باشن ولی رفیق ها نه...
دوست شریک شادی هاست در روز های خوب زندگی...
ولی رفیق شریک روزهای سخت زندگیست و باعث تمام شادی ها و راز هایی که هیچ وقت فاش نخواهد شد...
اگر غم نبود شادی لذتی نداشت
اگر مرگ نبود زندگی معنایی نداشت
اگر جنگ نبود صلح اهمیتی نداشت
از هرج و مرج نبود امنیت دیده نمیشد
اگر دزد نبود بسیاری پلیس نمیشدن
اگر گناه نبود توبه حقیقت نداشت
اگر خدا نبود هیچکس به کفر فکر نمیکرد
اگر دین نبود بی...
ارزش زن بسیار است.
زن اگر نباشد، چراغ خانه خاموش خواهد شد.
می گویند مرد ستون خانه است و زن چراغ خانه
اگر ستون خانه نباشد، خانه از بین می رود
اما اگر چراغ خانه نباشد، با وجود اینکه خانه پابرجاست،
اما دیگر جای زندگی کردن نیست..
زن ها همیشه...