متن نوشته های عطیه چک نژادیان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نوشته های عطیه چک نژادیان
دیدم پدری را…
نه، پدری نبود، سروی بود با قامت شکستۀ ای در غزه
گامهایش، نه به سوی خانه، که به سوی حفرهای بیانتها میرفت؛
حفرهای که دیواری جز سکوت و ظلمی که نامش بیغیرتی بشر بود، نداشت.
و ناگاه…
زمین فرو ریخت،
و آسمان از شرم پشت ابرها پنهان...
در این شبِ بیپایان،
که وجدانِ جهان به خواب رفته است،
من با تو سخن میگویم، ای انسان!
با تو که فقط نام انسان را بر پیشانیات کوبیدهای،
اما قلبت از صدای سوختهی کودکی نمیلرزد.
غزه را دیدهای؟
نه با چشم،
که چشم برای دیدن کافی نیست.
باید با دل...
هرگاه زندگی در پیچوخمهایش کمی خستهاش میکندبهجای استراحت یا گریز،
آرام قدم به کتابفروشیها میگذارد؛
با دستانی بی درک از هر خستگی
کتابهای تازه را برمیگزیند
و با نگاهی ژرف، به خانه بازمیگردد
هنوز درب واحد بسته نشده، کتاب را میگشاید
و با شور و شوق از آن کتابها چیزهایی...
ادبیات، فرمول خاموش جان است...
نه آنقدر دقیق که در معادلهای جا بگیرد،
و نه آنقدر مبهم که در خاموشی فراموش شود.
ادبیات، زبان دل است وقتی واژهها لباس عدد نمیپوشند،
اما در عمق خود،
فرمولهایی پیچیدهتر از تمام ریاضیات عالم پنهان دارد.
به تعداد آدمهای روی زمین، سبک هست،...