پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نگاه کن!تمام بادبادک هایمبه شاخه ی غروب گیر کرده انداین چه نخ دادن بود آسمان!!؟؟«آرمان پرناک»...
ابریست قلبم، ایست کن، چتری به چشمم نیست /سنگِ مزارم را فقط گاهی نگاهی کن «آرمان پرناک»...
ابریست قلبم، ایست کن، چتری به چشمم نیستسنگِ مزارم را فقط گاهی نگاهی کن ...آرمان پرناک...
یاد بگیر از پرندگانگل را نباید چیدنگاه کن...
نگاهم که می کنیستاره می خنددماه می تابدو عشق در دلم باله می رقصد.....جهان کوچکم چشمان توستکه دریا دریا بی تاب من استو به وسعت آسمان دلواپسم... ..آبی آراممنام دیگر تو باران استکه می باری بر منو تن خستگی هایم را به باد می دهی ..نگاه کنستاره ها می خندندماه می تابدو من چه عاشقانهدر آغوشت بخواب می روم .......
به اطراف نگاه کن. نگاه کن که ما چه داریم. زیبایی همه جاست، تنها باید نگاه کنی تا آن را ببینی....
❞خوب نگاه کن مرا...این چشم ها، تداعیِ نگاهِ تو در چهره ی من اند..دلواپس نباش،اینجا فراموشی معنا ندارد...بدرود قلبِ کوچکِ من...بدرود آرزوهایِ جامانده در کالبد عشق...آه ازین بغض بلاتکلیف،آه ازین خنده ی وامانده ی تلخ...یادت که نمی رود،قول دادی...قرارمان فصل رقصیدنِ برگهای رها...قرارمان به وقت دلبری ماه..به وقت خندیدنِ تو...❞...
مهم نیست در چه سنی باشم،هر زمان چیز جدید یاد میگیرم دلم میخواهد فریاد بزنم:مامان بیا نگاه کن!...
حسادتم اذیتت میکرد؟حالا بشین بیتفاوتیمو نگاه کن...
نگاه کنلبخندی شده ام،لبخندی،لبخندی تنها برای تو...
نگاه کن که چشم هاچطور خاک می شوندچگونه لحظه های بدنخاطره خاطرهبر باد می روند-دخترم !ساعت ها از بر داشتن جنازه ام گذشته استخسته ام-از گوشه ی این تابوت بوی بی رحم نعنا می امدبوته های سبز نعنا را کنار قبر مادرم کاشته بودماین روزهامویرگ های دستم به بن بست رسیده اندو چشم هایم به تاریکی تابوت عادت نمی کننددیدی چگونه خودم را در دست هایش ریختمبوی نعنا می آیدبوی بی رحم نعنا...