صبح است و دلم لک زده لبخندت را. آن گونه ی سرخ و آن لب قندت را.
چنان تو در دلِ من جا گرفتهای ای جان که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
تو میان من و مستی کدام را خواهی..؟ من تو را مست در آغوش خودم میخواهم...