چنان تو در دلِ من جا گرفتهای ای جان که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
عاشقت شدم مثل گلی که سر از برف بیرون میآورد مثل اجاقی که گرمم میکند. تمام عمر هیچوقت هیچکس را چنین دوست نداشته بودم. همچو پرندهای که در برف پِیِ دانه میگردد عاشقت شدم.
اگه میتونستم یه چیزی از زندگیم بهت بدم چشمامو بهت میدادم که از دید من به خودت نگاه کنی چون بعدش متوجه میشی که چقد برام خاصی:)
دوست داشتنِ کسی، مانند حضور داشتن است. حضور یعنی در لحظه ای عمیقا به جهانی که رو به رویمان است وصل میشویم. بدون اینکه فکر کنیم، گفتگویی داشته باشیم و قضاوتی از ذهنمان عبور کند. حضور داشتن یعنی مشاهده کردن و درک کردنِ یک صحنه از جهانی که رو به...