با دوست مگوی هرچه داری در دل شاید که روزی به دشمنی شد مایل ..
کاش روزی برسد هرکه به یارش برسد دل سرما زده ما به بهارش برسد . .
آرزویِ دلِ بیمار مَنی صحتی ، عافیتی ، درمانی ...
گنبدت دل می برد وقت ملاقاتی بده
متروکه بماند دلتان بهتراست پای آدمیزاد به هر جایی که برسد نابودش می کند
آرزوی دل بیمار منی
هرچه دادم به اوحلالش باد،غیرازآن دل که مُفت بخشیدم.
زیر قدمت بانو دل ریخته ام برگرد!
سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم تُرا هر قدر افشرده ای دل را ، بیفشارم تُرا
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
کاش روزی برسد هر که به یار ش برسد دل سرما زده ما به بهار ش برس
چاله لپ بهونس ، کسی که بخواد دل ببره با چاله چوله هایِ زندگیشم دلتو میبره !
زلف آن است که بی شانه دل از جا ببرد
خوشبختی یعنی همه چیزت پیش یه نفر باشه دلت،فکرت،نگاهت
دو دستت را به من بسپار که با آنها دل خود را نگه دارم...
ندید در دل شوریده ام چه طوفانیست
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری...
سال هاست که تو را به دل آورده ام اما به دست نه...
دلم دریاچه غم شد دوباره بخوان ای دل محرم شد دوباره
گهی بر سر/ گهی بر دل/ گهی بر دیده جا دارد...
هر که خود داند و خدای خودش که چه دردیست در کجای دلش
حق نداری به کسی دل بدهی الا*من*
قسم به عشق که هیچ به دل نشسته ای ز دل نخواهد رفت