جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
روزی تو را خواهم بوسید به یاد اولین دیدار زیر چتر آسمان به نشانی باران تو را در آغوش خواهم کشید و به نشانی چشمانت و چکه های شوق به پای کوبی ما شدن به آغازی نو دوستم خواهی داشت تو را روزی خواهم بوسید...
چشم تو تابید وصبح آمد پدید️هیچ کس، صبحی...چو چشمانت ندید! ️️️...
مثل چای بعد از ظهر یک روز پر مشغله میمانیگرمای قهوه ای چشمانت، می شوید خستگی یک روز کاری را!...
...از میان تمام چیزهایی که از تو دیده امچشمانت محشر استدوست دارم یک شببروم تا آخرش را ببینمو هنگامی که بر می گردمدر میان این راه پیچاپیچخودم را بارها جا گذاشته باشمخودم را روی مژه هایتگونه هایتو تعدادی را روی لبتکه بتوانم تا صبحقیامت به پا کنم......
گرمای عشق تو رااز هر فاصله ای حس می کنمکه زبانه می کشد در منگرمی محبتتباید به تو بگویمچقدر خورشید در آغوش توستکه من سال هاستدر تب عشق تو می سوزمو چشمانت تنها پنجره ای ست کهزیبایی ها را آوردهکه تمام قشنگی ها صف می کشندتو را تماشا می کنندو گل ها عطر تو را به خود می زنندتا هر کداماحساسی متفاوت را تجربه کنندباید تو را داشته باشمبرای به آغوش کشیدنتبرای دیدنتبرای بوئیدنتباید به تو بگویمآنقدر دوستت دارمکه هر وقت...
گفته بودم از ارتفاع می ترسم؟؟؟دستانم را بگیردارم از چشمانت می افتم......
دلم سکانسعاشقانه میخواهداینکه.. چشمانت بدون سانسورغارتگر بوسه هایم باشدو در آغوشت بی هراس تمام خستگی هایم راپر بدهم....️️️...
بعد ها تاریخ میگوید که چشمانت چه کردبامن تنهاتر از ستارخان بی سپاه......
مواظب باش که چشمانت را بیش از حد بر روی جزئیات متمرکز نکن. به اندازۀ کافی دور بایست تا بتوانی دورنمایی از کل دریافت کنی....
صبح چشمانت موسیقی دل انگیزی استڪہ ملودی هزاران عاشقی را در خود داردبلندشوخورشید رابہ دامن بگیرواز ترانہ خوش مهربانیهمین ملودی در رقصهزاران بوسہ بچینبرای صبح دلمان ️️️...
سلامچشمانت را،،،باز کن،میخواهم،،تاول صبحبه جای... آفتابقرص ماهت راتماشا کنم !و صبحم را،با یک...فنجان عشق داغآغاز کنم !!️️️...
.هر صبحزندگی برای ادامه پیدا کردنبه دنبال بهانه می گرددو چه بهانه ایزیباتر از چشمانت. عشق ️️️...
صبح هاچشمانت را درون قلبم حل مےڪنمآخ ڪہ،چہ شیرین شده استطعمدل دیوانه ام️️️...
یک مرتبه راهی شدی تا منسهمم از احساست همین باشدپاییز غوغا می کند هرشبتا دردهایم بیش از این باشد... آذر تهِ احساس پاییز استیلدا همیشه اوج دلتنگییعنی شبش یک لحظه بیش از پیشبا غصه های عشق می جنگی... وای از غم پاییزِ بی مهرمفصلی که اوجش آخرش باشدیک فصل پر دردی که یلدایشته مانده های آذرش باشد... بغضی درون سینه جا ماندهروزی سه نوبت درد می بارماز حال و روز شعر می فهمییک عشق مزمن در ...
خرابت میشوم اری بنایم کن به چشمانتچه فرقی میکند باشم درون چشم یا دنیا...
به ربنای چشمانت قسم که هر روز به وقت اقامه ی اذان عاشقیبه نیت خرمای شیرین لبهایت روزه داری میکنم......
کافیستصبح که چشمانت را باز میکنیلبخندی بزنی جانم ...صبح که جای خودش را دارد ،ظهر و عصر و شب همبخیر میشود️️️...
صدایمدربرابرصدایت بیصداستچشمانم دربرابرچشمانت نابیناستپس بدان که بی توهیچمب اندازه ی تمام روزهای زندگیمدوستت دارم..️️️...
مرا در قرنیه ی چشمانت...قرنطینه کن !!!...
عشق یعنی....زُل بزنم به چشمانت عشق یعنیگره بیفتد ، میانِ دست های من وتوعشق یعنیتو هستی که هستم.️...
شبگم شده بودلای به لای موهاتامادست هایت پر بود از ستاره باید می دانستم راه عشق از چشمانت می گذرد.... ️️️...
بنشینپای گهواره ی دل شایدتاب بیاورد زندگیدرمقابل چشمانتدست وپا نزنممرداب آرزو را...
میخواهم شاعرِ چشمانت بشوم .....قلمم از این همه شاعرانگی خودبخود می نویسد........
مات چشمانم شدی خاتون چشمانت شدمگرچه لیلای توام، مجنون چشمانت شدمساحل گمگشته ایی در عمق چشمانم شدیطرح نا همسان و ناهمگون چشمانت شدمعطر آغوش مرا اینجا نمی فهمد کسیاز همان روزی که من مدیون چشمانت شدمیک جهان متشکرم از، اینکه هستی مهربانیک جهان با دیدنت ممنون چشمانت شدمطرح چشمان خمارت از سرم برد عقل و هوشیک جهان نه صد جهان مفتون چشمانت شدم...
به چشمانت خیره مے شومو نفس مے ڪشممن مشتاق غرق شدن در دریاے چشمان توام ...تو نرم نرم نگاه ڪنمن قدم به قدم برایت میمیرم ...️️️️...
محشر تویی هربار که با چشمانت قیامت میکنی من برای لمسِ بهشتِ آغوشت سجده خواهم کرد ...!!!️...
بخواب تا نگاهت کنموبرای هرنفس توبوسه ای بنشانم به طعم ...هرچه تو بخواهیبخواب عزیز من!چقدر خورشید را انتظار میکشمتا چشمانت را باز کنی .. ️️️...
طلوع گرم چشمانت مرا صادق ترین صبح است اگر نه کار خورشید جهان عادت شده ما را...️...
چشمانت کجای جهان است؟که اگر برداری اش از منبی خانمان ام...
بگفتم دوستم داری؟ ببستی هر دو چشمانتسپس وا کردی آغوشت که من دیوانه ات گشتم...
به چشمانت خیره می شومو نفس می کشممن مشتاق غرق شدن در دریای چشمان توام ...تو نرم نرم نگاه کنمن قدم به قدم برایت میمیرم ...️️️️...
راهم دور استبقچه ام خالی ... کمی بوسهکمی دوستت دارماندکی از گرمای دستانتقدری از مهر چشمانتتوشه ام میکنی ؟راهم دور است ......
امشب به میخانه ی چشمانت دخیل بسته امآغوش پلکهایت را بگشای ...!امشباز هوای چشمانتنفس ، نفسعشق می نوشم ...️️️...
در طلوع چشمانت پلک می گشایم!صبح، هم رنگ چشمان توست!زیبا میدرخشد، شبیه لبخندت چه قدر، این صبح ها رادوست دارم، مانند تو ...️️️️...
.تو با صبح شکوفا می شوینفس نفس،در من جان می گیری و آفتاب را،با چشمانت به خانه ام می آوریبگذار این صبح یادگار مهر تو باشد... ️️️...
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست...
هوا که اینگونه میشود ..من میمانم و سرگردانی در خیابان های سرد...میخواهم همانند مردم شهرمحو سفیدی برف شوماما سیاهی چشمانت رهایم نمیکند ..!...
صبحانه ام، میل لبخندهای تو ...دستانت را، به دستانم گره بزن!چشمانت را، به چشمانم بیاویز!می خواهم، یک زمستان را عاشقانهدر میان عطر نرگس پیراهنت،گرم کنم!!!️️️️...
وهمانا چشمانت زندگی را از یادم برد...
شبها بدون خمار چشمانت شبم بخیر نخواهد شد آغوش تو انقلابے به پا میڪنددر عمق بے نهایت عشق...! ️️️...
آشوبی در دلم به پا میکند نرگس چشمانتو غزل می سراید نگاهتو افسانه می شود دیدگان جادوییت ......
تو فقط نگاه کن ...من دور از چشم همه به قربان تمام دردهایت میروم با لبهایم...با چشمهایم ...با حرف حرف احوال پرسی هایم ...همین که چشمانت را داشته باشم کافیست ...️...
و چشمانت راز آتش است. و عشقت پیروزی آدمی ست؛ هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد. و آغوشت اندک جائی برای زیستن؛ اندک جائی برای مردن و گریز از شهر که با هزار انگشت به وقاحت، پاکی آسمان را متهم می کند. کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود؛ و انسان با نخستین درد. در من زندانی ستمگری بود؛ که به آواز زنجیرش خو نمی کرد، من با نخستین نگاه تو آغاز شدم......
آلوده ام به تو....مثلِ چشمانت به خوابمثلِ هوایِ تهران به ریزگرد و غبار.....محکومم به تو....مثلِ بیچاره ای به سرنوشتزندانی به حبسِ ابد....گرفتارم به تو...مثلِ موهایِ بلندِ زنی در دست هایِ بادو تنِ مردی زیرِ فشارِ کار....دچارم به تومثلِ مادرت به بیماری اشتو به دیوانگی ات.....بیمارم به تو....مثلِ خودم به چشم هایت....خودم به آغوشت....بیمارم به تومثلِ خودم به خودت......
اردیبهشت یعنی صدایِ قدمهایِ تواز دور دست ترین شهرِ دنیاکه برایِ آمدن، محکم به زمین می کوبداردیبهشت یعنی شوقِ دیدارتیعنی لبخند و دلهرهیعنی تو بیا؛ تا به فدایِ آمدنت شوماردیبهشت یعنی ساعت ها به چشمانت خیره بمانمبرایِ خندیدنت بمیرمبرایِ آرزوهایت؛ آمین بگویماردیبهشت یعنیتمامِ دنیایِ من بهشتِ بازوانِ توتمامِ دلخوشیِ من بویِ عطرِ تواردیبهشت یعنی هرکه آمد و نماندآمد و ندید آمد و نبودمرا چشم به راهی کردکه خدا تنها قدمهایِ ما...
آفتاب توییکه ترانه صبح را می نوازیو من واژه هایم را در انعکاس چشمانت شعر می کنم سپیدی صبح بر دامنت چنگ می زند و تو سلانه سلانه با لبخندت زندگی را نوید می دهی ️️️...
حوالی چشمانت همه چیز آرام است تو تمام مسکن ها را به چالش کشیده ای️️️️...
چه،،،دشوارستاز تو گفتنآنقدر زیباییکه حتی واژه هادر وصفت عاجز مانده اندتویی که چشمانت منشاهمه عاشقانه های منست... ️️️...
️️حوالی چشمانتهمه چیز آرام است تو تمام مسکن ها را.. به چالش کشیده ای️️️...