بیا خداحافظی کنیم تا وقتی که برگردم معلوم نیست سرنوشت با ما چه می کند
آغوش تو شده ست حدود بهشت من شادم که با تو خورده گره سرنوشت من
خدایا سرنوشتمو انقدر قشنگ بنویس که مادرم از ته دل بخنده
بوی عشق میدهی بوی بهشت چه خوشبختم که خدا سرنوشت مرا با تو نوشت
وقتی چترت خداست؛ بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد...
تا ته خط سرنوشت پایبند به توام
زمستانی ورق میخورد تقویم سرنوشت
از طلوع عشق تا غروب سرنوشت دوستت دارم
گره کور بزن بودنت را به سرنوشتم
زمین اون گل رو به دست سرنوشت داد و سر نوشت اون گل رو تو قلب من کاشت تا باغچه خالی قلبم جایگاه یک گل باشد گل یاسمنم تولدت مبارک .
بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد ما چترمان خداست
همسفر زندگیم... چه خوشبختم که خدا سرنوشت مرا با تو نوشت... تو با بودنت به من ثابت کردی؛ گاهی واقعیت از رویاهایمان خیلی شیرین تر است...
چه سرنوشت غمانگیزی که کِرم کوچک ابریشم تمامِ عمر قفس میبافت ولی به فکرِ پریدن بود
جهان پیشینم را انکار میکنم جهان تازه ام را دوست نمی دارم پس گریزگاه کجاست اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟
حتى افرادى که معتقدند سرنوشت همه از قبل مشخص شده و قابل تغییر نیست ، موقع رد شدن از خیابان ، دو طرف آن را نگاه مىکنند !
خلاصه که چشمای دلبر قشنگ ترین سیاهی سرنوشتم بود
رو آیه های بارونی نوشتم بسته به تو جونم و سرنوشتم تو مظهر تحملی تو ماهی عشق منی برام تو تکیه گاهی
دست هایت سرنوشت من است رهایشان نمی کنم
چشمات سیاهترین جای سرنوشتمه