حیف نیست بهار؛ از سرِاتفاق بغلتد در دستم آن وقت تو نباشی؟
گل شب بوی من! میخواهم تو را در عبور عطر شبانه ام بشناسند ...
این همه از تاریکی بد نگویید شما که فروش چراغ تان به لطف همین تاریکی هاست
مثل میوهی افتادهئی دلتنگم میوهئی که درختش را بریده و بردهاند.... . #شمس_لنگرودی .
یادهای تو دریاست و من نهنگ گمشدهای که در پی قویی ، در جویی غرق شد . . .
از گلی که نچیده ام عطری به سر انگشتم نیست خاری در دل است.
تو مثل منی برف راه میروی و آب میشوی.
به شادی مردم اعتماد مکن برف تا میباری نعمتی چون بنشینی به لعنتشان دچاری.
سراسر نام ها را گشته ام و نام تورا پنهان کردم.... میدانم شبی تاریک در پی است و من به چراغ نامت محتاجم...
نگاه کن چه پیر میشوند رویاهایی که تو را نیافته جهان را ترک میکنند
از گلی که نچیده ام.. عطری به سرانگشتم نیست! خاری در دل است..
- نه نمیتوانم فراموشت کنم زخمهای من بی حضور تو از تسکین سر باز میزنند بالهای من تکه تکه فرو میریزند...
دلم ، به بوی تو آغشته اسٺ...!
. حکایت بارانی بی قرار است این گونه که من دوستت میدارم..
حیف نیست بهار از سر اتفاق بغلتد در دستم آنوقت تو نباشی؟ ️️️
چنین که به هم آغشته ایم تو کجا خواهی بود وقتی که نباشم...
نگاه کن چه پیر می شوند رویاهایی که تو را نیافته جهان را ترک می کنند