ای چشم هایت بهترین داروی بیهوشی
چشم هایت خانه ی من است وقتی دنیا به ما تنگ می شود و از درد به ستوه می آییم!
عطر آغوشت رازِ نفسهایَم و چشمهایت شروعِ عاشقانه هایم.
چشم هایت شاهکاری محشرست باقی دنیا سیاهی لشکرست...
نمى دانم شاید شب از کنار چشم هایت گذشت که تمام روز را از دنیا گرفتى
جمعه باید چشم هایت را در آغوش کشید غصه ها به اعتبار بودنت کم می شوند
نیمی از جهان را در چشم هایت و تمام اش را کنج سینه ات یافتم ...
یکتای بی همتای من تمام زیبایی های کهکشان راه شیری را در چشم هایت دیدم ...
چشم هایت را به رویم نبند من جهانم باتودیدنیست
از نگاهت مثل نسخه پزشک چیزی نمی شود خواند.. اما چشم هایت دوای درد من است..
طلوع آفتاب در نیمه شبان؛ چشم هایت
مرا حبس کن میان انگشتان مخمل چشم هایت... این متهم برای اعتراف به جنون آمده...
دلتنگی یعنی... اذان به افق چشم هایت
برایم بخند برایم که میخندی چشم هایت که هیچ, آسمان هم زیبا میشود
چشم هایم را که می بندم خیالت با دلم می رقصد دروغ است اگر بگویم دربند چشم هایت نیستم
عاجرم از گفتن حرفهای چشم هایت همین قدر بگویم که دوستم داری
چشم هایت عجیب اند به من که میرسند پراز زندگی میشوند.......
قبل ترها فقط چشم هایت را دوست داشتم حالا چین و چروک های کنارشان را هم دوست دارم مادرم
برای تو تمام جوابها بله است چه کسی میتواند به چشم هایت نه بگوید؟
اگر روزی چشمهایت را باز کردی ، و خودت را وسط یک کوره دیدی نترس ! و سعی کن از آن پخته خارج شوی ، چرا که سوختن را همه بلدند ...
در حقیقت میشود با چشم هایت حرف زد شکل آدمهای دنیای مجازی نیستی...