پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای چشم هایت بهترین داروی بیهوشی...
چشم هایت خانه ی من استوقتی دنیا به ما تنگ می شود و از درد به ستوه می آییم!...
عطر آغوشترازِ نفسهایَموچشمهایتشروعِ عاشقانه هایم....
چشم هایت شاهکاری محشرست باقی دنیا سیاهی لشکرست......
نمى دانمشاید شباز کنار چشم هایت گذشتکه تمام روز رااز دنیا گرفتى...
جمعه بایدچشم هایت رادر آغوش کشیدغصه ها به اعتباربودنتکم می شوند...
نیمی از جهان را در چشم هایت و تمام اش را کنج سینه ات یافتم ......
یکتای بی همتای منتمام زیبایی های کهکشان راه شیری را در چشم هایت دیدم ......
چشم هایترابه رویم نبندمنجهانمباتودیدنیست...
از نگاهتمثل نسخه پزشکچیزی نمی شود خواند..اما چشم هایتدوای درد من است.....
طلوع آفتابدر نیمه شبان؛چشم هایت...
مرا حبس کنمیان انگشتان مخمل چشم هایت...این متهمبرای اعتراف به جنون آمده......
دلتنگی یعنی...اذان به افق چشم هایت...
برایم بخند برایم که میخندی چشم هایت که هیچ, آسمان هم زیبا میشود...
چشم هایم را که می بندم خیالت با دلم می رقصددروغ است اگر بگویم دربند چشم هایت نیستم...
عاجرم از گفتن حرفهای چشم هایتهمین قدر بگویم که دوستم داری...
چشم هایت عجیب اندبه من که میرسند پراز زندگی میشوند..........
قبل ترها فقط چشم هایت را دوست داشتمحالا چین و چروک های کنارشان را هم دوست دارممادرم...
برای تو تمام جوابها بله است چه کسی میتواند به چشم هایت نه بگوید؟...
اگر روزی چشمهایت را باز کردی ،و خودت را وسط یک کوره دیدی نترس !و سعی کن از آن پخته خارج شوی ،چرا که سوختن را همه بلدند ......
در حقیقت میشود با چشم هایت حرف زدشکل آدمهای دنیای مجازی نیستی......